باغبانی
دستهبندی نشده January 12th, 2005هر حضور توی زندگی آدم مثل یک روییدنی می مونه.
حضور بعضی ها مثل گله. عمرش کوتاهه, نمی شه هم بهش تکیه کرد, اما از زیباییش بیشترین لذت رو می شه برد و تنوع طلبی رو ارضا می کنه.
حضور بعضی ها مثل درخته. عمر بلند, پر ثمر, بهش تکیه می کنی, و از سایه اش لذت می بری. اما زیبایی اش متفاوته. زیبایی لطیف نیست. بیشتر کارآ ست و پایدار.
حضور بعضی ها مثل کاکتوسه. وقت نزدیک شدن نیش می زنه. اینقدر درد نیش ها زیاده که فرصت برای تفکر در مورد زیباییش نیست. اماارزش اش توی بیابون, وقتی تشنه ی یک چکه آب باشی معلوم می شه.
حضور بعضی ها مثل علف هرز ه. فلسفه ی وجودی خاصی ندارند غیر از این که بودن و نبودنشون تفاوتی نمی کنه. هستند که باشند و به چرخه ی زندگی کمک کنند.
حضور بعضی ها …
بگیر و برو تا آخر.
معمولا وقتی دونه ای رو می کاری, نمی دونی دقیقا چی کاشته ای. بزرگتر می شه, هنوز نمی شه روش حساب کرد. باید بهش زمان بدی, باید مراقبت اش کنی. یه وقت می بینی می شه بدیع ترین گیاهی که توی زندگی ات دیدی. یه وقت هم می شه یه گیاه گوشتخوار و می بلعتت.
بعضی ها عاشق باغبونی هستند. بعضی ها خیلی حال و حوصله اش رو ندارند. بعضی گیاه ها توی هر آب و هوایی و با بدترین شرایط رشد می کنند, بعضی گیاه ها مراقبت خاص می خواند. بعضی باغبون ها هر جور دونه و گیاهی که دستشون برسه رو می کارند و بد قلق ترین ها رو هم امتحان می کنند, بعضی باغبون ها فقط سراغ خودرو ها می رند. بعضی گیاه ها تمام خاک باغچه رو می بلعند, بعضی گیاه ها به رونق باغچه کمک می کنند. بعضی باغبون ها توی باغچه شون همه چی می کارند, بعضی باغبون ها فقط گل یا فقط درخت یا فقط کاکتوس یا خلاصه یه نوع خاصی از گیاه رو دوست دارند. بعضی گیاه ها..بعضی باغبون ها..
من دارم عاشق دونه های جدید و کاشتن شون می شم. کنجکاوی نسبت به این که عاقبت کار چی از آب در میان و نه تنها لذت بردن از اون چیزی که آخر کار دستم میاد, که لذت بردن از تمام مراحل باغبانی.
فعلا دارم روی دانه های چینی (ژولیت و جیمی) و دانه های لهستانی (مارتین) کار می کنم, و همچنان کارم رو در مورد دانه های ایرانی ادامه می دم!!! دانه های فرنگی آمریکایی و اروپایی کمی عجیب و غریب تر هستند. از حد لازم که بیشتر بهشون رسیدگی کنی قهرشون می گیره و یهو پژمرده می شند. باید باهاشون محتاط باشی. خیلی منطقی و حساب شده باید جلو بری. دانه های خاور میانه تفاوت چندانی با دانه های ایرانی ندارند. در مورد نوع مذکر عرب و پاکستانی و هندی باید حواست حسابی جمع باشه که یهو قبل از این که وقت کنی بفهمی چه جور گیاهی داره از آب در میاد عین پیچک می پیچند بهت و ول کن نیستند. توصیه می کنم دنبال این دانه ها نرید. نه گیاه درست و حسابی ای در میاد و نه به زحمت خلاص شدن بعدش می ارزه. نوع مونث این گیاه بسیار دلپذیر تره. خونگرم با خلقیات مشابه و شرایط آب و هوایی یکسان.
دانه های ایرانی هم انواع متفاوت دارند. به شخصه گیاهان ایرانی رو از همه جهت ترجیح می دم به این دلیل که باخلقیاتشون آشنایی بیشتری دارم. در زمان لازم و تحت کنترل به پیچک تبدیل می شند. آفت هاش رو کامل می شناسم و راه های سمپاشی رو هم بلد هستم.
فعلا از مشغولیاتم باغبانی است!!!
بعضی ها اسمش رو میگذارند فعالیت اجتماعی, یا دوست یابی, یا گریز از تنهایی, یا مردم داری. من راحت تر بهش می گم باغبانی.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
January 12th, 2005 at 11:23 pm
واي كت بالو جونم خيلي خوبه كه داري عاشق باغباني ميشه. اما اميدوارم اين كاكتوس من هيچ وقت بهت نيش نزده باشه. چون از ناراحتي دق ميكنم اگر خداي نكرده اين تيغ ها بره تو دست گلت.
January 12th, 2005 at 11:51 pm
جالب بود!
January 13th, 2005 at 2:50 am
خانومي با تاخير تولدت مبارك – اينكه با باغبوني با اين همه مشغوليات كنار مي آيي تحسين برانگيزه. آفرين موفق باشي . راستي فرمهاي نظرخواهي خيلي با حال بودند ما نداريم از اين چيزها .
January 13th, 2005 at 10:10 am
سلام
راستش كه خيلي از نوشته ات خوشم اومد . مدتي بود كه من از نوشتن دور شده بودم با خوندن اين فكر ميكنم دلم ميخواد دوباره شروع كنم بنويسم و خودم را با نوشتن دوباره جون بدم. بزودي آدرس وب لاگم رو براتون ميفرستم.
بهترين آرزوها را براي همه دارم – aloneman
January 13th, 2005 at 11:31 am
سلام
اينم آدرس وب لاگ من اميدوارم ارزون حساب كني و آدرسم رو تبلغ كني تا مشتري شم.
http://aloneman1971.blogspot.com/
بهترين آرزوها را براي همه دارم -aloneman
January 13th, 2005 at 2:31 pm
فراموش نکن هرگیاه خوبی احتیاج به خاک خوب هم داره ….
January 13th, 2005 at 7:15 pm
سلام بهت لينك دادم …
January 13th, 2005 at 8:49 pm
تعبيرت در مورد آدما ونقش و جايگاهشون تو زندگي خيلي جالب بود. ممنون. به اون تعبير تو من يه عمر کارم “باغباني” هست.:)
January 13th, 2005 at 9:38 pm
کتبالو جون جملهء من با حرف تو فرقی نداره. اگه ميخواستم اون چيزی که به اشتباه برداشت کردهای رو بيان کنم ميگفتم: اميدوارم لچک سرش «نکنه» و در پونزدهسالگی شوهر «نکنه». من که همچين چيزی نگفتم. گفتم؟
راستش من از باغبانی اصلاً چيزی سر درنميارم. تو خونهام حتی يه گلدون زنده نمونده! اما اينجور دونههايی که تو ميگی، چرا، به پرورش اونها بگینگی واردم. گيرم که روشم اينقدر مثل روش تو محتاطانه و با دقت و حسابشده نباشه!
January 13th, 2005 at 10:20 pm
اين اراجيف چيه كه سرهم ميكني؟نه واقعا فكر كن!جيمي و …. كه چي؟
January 18th, 2005 at 11:55 pm
سلام
راستش كه خيلي از نوشته ات خوشم اومد . مدتي بود كه من از نوشتن دور شده بودم با خوندن اين فكر ميكنم دلم ميخواد دوباره شروع كنم بنويسم و خودم را با نوشتن دوباره جون بدم. بزودي آدرس وب لاگم رو براتون ميفرستم.