تفال, دوره ی آموزشی
دستهبندی نشده January 13th, 2005چی شد که شب تولدم یادم رفت تفال بزنم؟ عجیبه.
قضای تفال قبوله؟
دلم جز مهر مهرویان, طریقی بر نمیگیرد
ز هر در می دهم پندش, ولیکن در نمی گیرد
خدا را ای نصیحت گو, حدیث مطرب و می گو
که نقشی در خیال ما, از این خوشتر نمی گیرد
…
و شاه بیت ها
چه خوش صید دلم کردی, بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را, از این خوشتر نمی گیرد
سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل, چو در دلبر نمی گیرد
…
و شاهد غزل: (اولین بیت شعر قبلی)
یادم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
———-
دومین تفال:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب نباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
…
کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن
که زیب بخت و سزاوار تخت و تاج سری
…
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سود وقت بی بصری
…
و شاهد غزل:
خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری.
…
——
دو روز دوره ی آموزشی داشتم. نمی دونم آقا جیمی واسه چی من و ژولیت رو داره می فرسته واسه ی این دوره. شاید دقیقا نمی دونه این دوره در چه مورده. به غیر از من 8 نفر دیگه سر کلاس بودن و همه شون تیم لیدر بودند. اصلا دوره مال تیم لیدر ها بود.
بزرگترین چیزی که توی این کلاس یاد گرفتم این بود:
از این لحظه تا لااقل دو سال آینده باید لاینقطع زبان انگلیسی بخونم. فیلم ببینم. برنامه کودک نگاه کنم. کتابهای کودکان بخونم… حداقل 7 الی ده ساعت در هفته وقت روی زبان -به طور مطلق- بگذارم تا دو سال دیگه برسم به این که بخوام در مورد تیم لیدر شدن فکر کنم.
فوق العاده بود. چگونگی استفاده از کلمات, نوع حرف زدن, لحن حرف زدن,معلومات عمومی و اشاراتی که می شد, و…جالب بود, من تنها کسی بودم که سر کلاس, انگلیسی رو با لهجه ی غیر کانادایی حرف می زدم.
مدیریت توی این شرکت (بقیه ی شرکت ها رو نمی دونم) اصل و اساسش بر پایه ی زبانه. بقیه ی مهارت ها بر پایه ی اصل زبان (به طور کامل) دونستن بنا می شه.به عبارتی لازم و ملزوم هستند. مهندس ارشد می تونی بشی اگه زبانت در همین حد من هم باشه. اما مدیر..یا نمی شی, و یا اگه بشی کارت واقعا مشکله.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
January 13th, 2005 at 11:42 pm
تولدت مبارك خانوم اميدوارم سالهاي سال سلامت زندگي كني.
January 14th, 2005 at 2:31 am
تفلدت مبارک، دمبت هم سه چارک! :))
January 14th, 2005 at 2:46 am
تولدت مبارك. عجب تفال هات خوب اومده. به اميد سالي پر بار.
January 14th, 2005 at 5:22 am
تولدت مبارك باشه كتبالو خانوم
فكر كنم شعر باشه
يارم چ.و….
نه
يادم….
نميدونم شايدهم من اشتباه ميكنم بايد يه نگاه به حافظ بندازم
January 14th, 2005 at 6:02 am
تولدت مبارک.منم باید زبان بخونم.دلیلی ندارم ولی احساس میکنم باید بخونم.
January 14th, 2005 at 7:36 am
والله كت بالو جان من هم آگر از اين جاپن برم فكر كنم اول حتما بايد برم كلاس انگليسي. تا كسي بدونه من چي ميگم.
January 14th, 2005 at 11:06 am
سلام و تولد مبارö
January 14th, 2005 at 1:39 pm
تولدت مبارك كتبالو جون…
در مورد تيم ليدرشيپ هم بيراه نميگي… منهم 4 سال پيش تيم ليد بودم (محل كار قبلي) ولي وقتي صحبت از فوتبال يا كارتونهاي دهه 60 يا 70 يا 80 ميشد تو صحبتها كم مياوردم… ولي الآن وجود تيسي از اين مورد خيلي كمكه… يادگيري فرهنگ و همينطور شوخيها و صحبتهاي مصطلح خياباني كساني كه تو اين شهر بزرگ شده اند (كه مسلما با شهرهاي ديگه حتي كانادا 100 در 100 يكجور نيست!)
با مهر،
–سوسكي
January 14th, 2005 at 4:22 pm
با اينكه كيك تولدتون رو نخورديم ولي باشه قبوله تولد تولد تولدت مبارك بيا شمعها رو فوت كن كه 100 سال زنده باشي.
سالهاي پر از شادكامي در كنار همسر مهربونتون داشته باشيد.
January 14th, 2005 at 4:29 pm
نوشته ي پايين قابل تعمقه. گاهي وقت ها باغبون گياه رو ميكاره. از گياهه خسته مي شه يا توي باغش جا كم مياره. گياه قبلي ها رو ريشه كن مي كنه و مي اندازه دور.
January 15th, 2005 at 11:12 am
سلام كتبالوي عزيز. من ماههاست كه وبلاگتو مي خونم ولي از اونجايي كه آي كيوي بالايي دارم هنوز نفهميدم كه دقيقا كارت چيه و حالشم ندارم كه تو آرشيوت بگردم. خيلي ناز مي نويسي و جذاب و پر كشش. انگار من تو امريكام (يا كانادا.دقيقا كجايي؟) به هر حال خوش باشي.راستي اگه بهم بگي كارت چيه ممنون ميشم .
January 18th, 2005 at 11:59 pm
والله كت بالو جان من هم آگر از اين جاپن برم فكر كنم اول حتما بايد برم كلاس انگليسي. تا كسي بدونه من چي ميگم.