درس, درد,دیکتاتوری,خرسندی طناز
دستهبندی نشده January 16th, 2005درس امروز:
شب شراب نیرزد به بامداد خمار!!!
باور کنین. نصیب هیچ مسلمون و کافری نشه این بامداد خمار.
———–
دردها آهسته در وجود آدم می خزند و چاره ای نیست جز باور و تمرین زندگی کردن با درد.
هرگز همه چیز به دلخواه همه کس نیست, و باید یاد گرفت و باید تمرین کرد زندگی کردن با دل ناپذیر ها را.
می توان مستبد بود, باهوش بود و شد همان دیکتاتوری که قوانین را به دلخواه خود وضع می کند, و درد را دوام نمی آورد, و..می توان شد آزادی خواه و درد را بر خود کشید و دوام آورد.
ما همه دیکتاتورها و آزادی خواه های کوچک کره ی کوچکمان هستیم, و گاهی هم فقط بیچاره های پست و ناتوان, که فاصله مان تا دیکتاتور, بی جربزه بودن ماست.
——-
هممممم…مدتها یک دیکتاتور کوچک و بی جربزه بودن حسابی نفسم را برید. مدتی به یک معتقد مذهبی, مادر ترزا مانند, تغییر رویه دادم. حالا موندم که چی هستم. آزادی خواه؟ هممم…ولله راستش نمی دونم آزادی خواه هستم یا باز هم یک دیکتاتور کاملا بی جربزه.
اگه قرار بود دنیا رو به میل و سلیقه ی خودم از نو بسازم چطوری خلقش می کردم؟
عجب..عجب…این خداوند بزرگ به فرض وجود داشتن اش چه مسائل و مشکلاتی داشته طفلک. ولله در نظر اول فکر کنم دیکتاتور باشه. در نظر دوم ..چه عرض کنم. بااجازه ی خود خدا و بقیه ی بزرگترها یه خل و چل حسابی به نظر میاد که تقریبا خودش هم هنوز متوجه نشده چکار کرده.
خوب دیگه.انشالله جواب این سوال ها رو اگه یه کمی صبر داشته باشم حدود چند دهه ی دیگه, توی بهشتی, جهنمی, برزخی, یه جایی خلاصه می گیرم. مگه این که …چه می دونم!! ول کن اصلا.
فقط چیزی که تجربه کردم این بوده, واسه ی رها شدن دائمی از درد چاره ی قطعی پیدا نکردم. دیگه داره باورم می شه که انگار یا از درد کشیدن خوشم میاد, یا از ملزومات زندگی آدمه.
در ضمن باید پذیرفت که صرفنظر از این که چطوری با چیزهایی که ازشون خوشت نمیاد برخورد کنی, ولی همیشه نه فقط از دیدنشون که حتی از حس وجود داشتنشون درد می کشی.
——-
و جناب هادی خرسندی می فرماید که:
زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای بهار گریه می کردن پریا
پریای نازنین
چه تونه زار می زنین؟
پریا گشنه تونه نون ندارین؟
پریا تشنه تونه آب ندارین؟
پریای آبادان,
پریای شاتره
پریای ماسوله
آب می خواین یا گلوله؟
زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای بهار گریه می کردن پریا
پریای نازنین
ببینم صیغه می شین؟
صیغه شین, نون در آرین
طبق قانون در آرین
صیغه با اجازه ی شرع نبی
دم صبحی, غروبی, نصفه شبی
صیغه ی نیم ساعته, ده دقیقه
واسه هر جور سلیقه
…
و ادامه اش..
آدم هایی که قوه ی طنز ندارند حوصله ی من رو سر می برند. امورات دردمندانه ی من بی طنز نمی گذرند. این آقای هادی خرسندی طناز هم از آدم های مورد علاقه ی منه. قوه ی طنزش و سرعت انتقالش حرف نداره.
توی یکی از مصاحبه هاش, هادی خرسندی گفت خوب بود نقش کوروش رو بدن به آنتونی کویین. مصاحبه گر گفت ولی آقای خرسندی متاسفانه آنتونی کویین فوت کرده. خرسندی هم بلافاصله گفت خوب بهتر, کوروش هم فوت کرده!!!
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
January 16th, 2005 at 11:03 pm
در ارتباط با درد كشيدن و اينكه آيا اين از ملزومات زندگي هست يا نه پيشنهاد ميكنم چند تا از كتابهاي داستايفسكي رو بخون مخصوصا كتاب ابله رو. اين نابغه بزرگ اعتقاد داشته كه آدمها براي زجر كشيدن زاده ميشن و من خيلي به حرفش اعتقاد دارم. نه به اين معني كه دنيا بده يا من نا اميدم يا چيزي شبيه به اين يك كم پيچيده و سخته توضيح دادنش، به اين معني كه هر كس بيشتر زجر بكشه بيشتر آدمه
درباره شب شراب و بامداد خمار هم كه شاعر فرموده
از بس كه ببستم و شكستم توبه
فرياد كند همي ز دستم توبه
ديروز به توبه اي شكستم ساغر
امروز به ساغري شكستم توبه
January 17th, 2005 at 9:29 am
درمورد درد كشيدن. اعتقاد دارم كه هر آدمي اون روز ازل بنا به طاقتش براي خودش درد اختيار كرده.يعني هر آنچه كه هست يك جبر است كه به اختيار ايجاد شده……
در مورد اين شعرتم منو ياد اين تيكه از شهر قصه ميندازه:
اتل و متل شليته
ترشي خوبه يا ليته
نه اين خوبه نه ايشون
لعنت به هردوتاشون.
من زن رمال نميشم……..
و بقيه ماجرا كه خودت بهتر ميدوني
January 17th, 2005 at 10:47 am
بنظر بنده سفر به عمق اندوه برای هر آدمی یه تعریف خاصی داره و کیفیت این سفر یونیکه . وقتی هر آدمی متفاوت از دیگری اندوه رو حس میکنه و درد رو میفهمه چه کاریه که بگردیم دنبال نقطه اشتراک . کافیه بگیم من در اندوه خودم…
January 19th, 2005 at 12:00 am
آدم هایی که قوه ی طنز ندارند حوصله ی من رو سر می برند. امورات دردمندانه ی من بی طنز نمی گذرند. این آقای هادی خرسندی طناز هم از آدم های مورد علاقه ی منه. قوه ی طنزش و سرعت انتقالش حرف نداره.