از پیدا کردن این آهنگ خیلی خوشحال شدم. خیلی خاطرات رو برام زنده کرد.
—-

تا قبل از یازده دوازده سالگی از برنامه های ورزشی خیلی بدم میومد. کلی هم عصبانی می شدم وقتی که با مردم مصاحبه می کردند و مردم می گفتند زمان برنامه های ورزشی تلویزیون رو بیشتر کنین.

کلاس دوم و سوم راهنمایی یه نقطه ی عطف توی زندگی من بود. اولین بحران های سن بلوغ. تین ایجر مشکلی بودم. کلی دردسر واسه ی خودم و خانواده درست می کردم. اولین تجربه های زندگی ام در برخورد با جنس مخالف, و…ای امان..رفیق ناباب!!! :))
عجیب تر از همه این که هر چقدر عاصی تر می شدم درسم بهتر می شد. کلاس دوم و سوم راهنمایی معدلم از 19.4 شروع شد و به 19.7 رسید!! بامزه این بود که کلاس پنجم ابتدایی معدل کل ام 18.5 شده بود!!!

با دختری همکلاس بودم که دو سال رد شده بود. خیلی هم دوستش داشتم. خیلی زیاد. اون بود که برای اولین بار باهام در مورد فوتبال و فوتبالیست ها حرف زد. از بیانی ها خیلی خوشش می اومد. شروع کردم خریدن مجلات ورزشی و دنبال کردن مسابقات فوتبال. کلی معلوماتم زیاد شده بود. با ذوق و شوق تمام مسابقات فوتبال رو دنبال می کردم.
از خواننده ها این دوستم عاشق جواد یساری بود.:)) من هم به تبع اون از جواد یساری خوشم اومده بود. یادش به خیر, کلی خوش می گذشت. یه بار هم تونستیم از مدرسه در بریم!!! دختر دوازده ساله. عجب دل و جراتی داشتم.مامانم حرص می خورد و می گفت آخه تو هنوز تین ایجر هم نشدی.

رفتم دبیرستان. دور, دور فرشاد پیوس بود و سیروس قایقران. عکس عروسی فرشاد پیوس رو پیدا کرده بودیم و کلی ذوق و شوق داشتیم. مجید نامجو مطلق کلی طرفدار داشت. می گفتند سال آخر دبیرستان رد شده و هشت تا تجدید داشته. بهش می گفتند مجید هشت تجدیدی. امیر قلعه نوعی و…پر سوکسه تر از همه عابد زاده. بچه ها یه مهمونی رفته بودن که عابد زاده هم اونجا بوده و هر کسی که دعوت داشت و نرفته بود کلی غصه می خورد. یکی از بچه ها هم تصادفا توی هتلی غذا خورده بود که تیم ملی هم اونجا بوده. تمام مکالمات خودش و پدرش با عابدزاده رو با آب و تاب و درست مثل فیلم سینمایی هفت هشت ده بار برامون تعریف کرد.
عکس ها و پوسترهاشون رو داشتیم و عوض بدل میکردیم. چندین و چند بار شماره تلفن هایی به نام مجید نامجو مطلق و عابد زاده و پیوس و…پیدا کردیم و بعد معلوم شد که جعلی بودن!!!
حتی یه بار یادمه که یکی از بچه ها تعریف می کرد که می خواد تغییر قیافه بده و به شکل پسرها در بیاد و بره مسابقه ی تیم ملی رو ببینه. برادرش هم گفته بود کمکش می کنه. یادم نیست که بالاخره رفت یا نه.

خودم هم یه بار کورش لرستانی رو توی یه مهمونی دیدم و با آب و تاب برای همه تعریف کردم!!!! گرچه که بیشتر از دوساعت توی مهمونی نموند و از جاش هم تکون نخورد.

این آهنگ رو هنوز نشنیده بودم که توی همون دوره ی راهنمایی همون دوستم متن اش رو برام نوشت و از روش برام خوند.
یکی دو سالی طول کشید تا خود آهنگ رو پیدا کردم. و حالا دوباره…اول توی وبلاگ “از امروز” در مورد فوتبال خوندم و کریم باوی, سر زن تیم ملی. و بعدش تصادفا توی یه سایت این آهنگ رو پیدا کردم.

جالب بود که از خواننده اش هم یه خاطره دارم. کلاس چهارم دبیرستان معلم ریاضیات جدیدمون یه آقایی بود خیلی خیلی شبیه به فرزین. معلمه مجرد بود, و نسبتا مورد توجه بچه ها. یکی از بچه ها هم خیلی ازش خوشش می اومد, گرچه که به روی خودش نمی آورد. خلاصه عالمی بود. کلی میخندیدیم. یادش به خیر.
—-

دنیای تین ایجری عجیبه. جالبه. آدم کارهایی می کنه که بعد دیگه توی هیچ کدوم از دوره های بعدی زندگی ازش سر نمی زنه.
چی شد اون همه شور و شوق واسه ی چند تا دونه بازیکن تیم ملی, یا اون هم بالا و پایین پریدن به خاطر دو تا دونه پوستر, یا آلبوم آهنگ های جورج مایکل, یا متن آهنگ مدونا, یا دیدن چند تا پسری که دم به ساعت جلوی مدرسه دخترونه پلاس بودند, یا فهمیدن این که یکی از همون پسرها با سه تا از دخترهای کلاسمون دوسته, یا فهمیدن این که دو تا از همونها سر یکی از دخترها باهم گلاویز شدند, یا ترس از کشف نوار موسیقی مون توسط مدیر و ناظم, یا وحشت بی نهایت از کشف عکس های خونوادگی یا مهمونی که همراهمون بود.

عجب دورانی بود.
اگه وقتی باشه و یادم بیاد باز هم خاطراتم رو می نویسم. هرچه زودتر بهتر. هر چه نزدیکتر به حس اون زمان باشه, حقیقی تر ثبت می شه, یادم می مونه و یادمون می مونه که تین ایجر ها چقدر متفاوت هستند, چقدر حساس. و چقدر سخته بدون این که دنیای تین ایجری شون رو خراب کنیم, نگذاریم دنیای آینده شون رو خراب کنند.

خدا یار و یاور همه ی تین ایجر ها باشه. عشق شون رو بکنند, و…دنیاشون رو بسازند.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار