این شرکت کذایی…
ماجراهای کت بالو و خودش August 21st, 2003باز دوباره از طرف شرکت برده بودنمون بیرون مهمون قسمت بازاریابی. دو تا آبجو با شکم خالی و بعدش چند تا تکه مرغ و یه تکه پیتزا.. مست و ملنگ برگشتم خونه!!! طفلک گل آقا.
درباره قسمت قبل و سوالی که تهرانتویی عزیز و خنگ خدای نازنین کرده بودند توضیح کامل اینه که:
شرکت ما با هیچ بیمه ای طرف قرارداد نیست و بیمه خودش رو خودش عهده گرفته. به همین دلیل یه دوره یک روزه برای کارمندهایی که احتمال داره ماشین های شرکت رو برونند باید بگذاره و گواهینامه دوره رو بهشون بده. دوره از طرف خود شرکت برگزار می شه که البته گویا برای این دوره با یه شرکت دیگه که اصولا کلاس های ایمنی رو برگزار می کنه قرارداد بسته. خلاصه که یه قسمت از کار گروه ما نیاز به رانندگی داره که البته من مسئول این کار نیستم اما از آنجایی که هیچ تضمینی نیست که تا آخر عمر کاری ام در این شرکت نیاز به این کار پیدا نکنم, و ممکنه یه زمانی نیاز بشه که من هم این کار رو انجام بدم, ترجیح این بود که من هم این دوره رو ببینم.
بامزه تر از همه اتفاقی است که برای یکی از آقایون همکارم افتاده. این دوره یه روزه است. این آقاهه وسط روز همین دوره بهش تلفن می زنند و خبر می دهند که خانمش داره وضع حمل می کنه. اون هم دوره رو نصفه کاره ول کرده و رفته سراغ بچه و خانمش!!!
چند نفر جدید اومده اند توی تیممون. یکی شون یه دختریه که چینی است و یه سال و نیمه که اومده کانادا. دیروز با دو سه نفر دیگه رفته بوده همین رانندگی (قسمتی از کارشونه). یکی از پسرهای تیممون رانندگی می کرده. این هم داشته صفحه کامپیوتر و دم و دستگاه ها رو نگاه می کرده یهو دلش پیچ می خوره و حالش بد می شه و گلاب به روتون استفراغ می کنه!!!!
خدا رو شکر من در زندگی نازک نارنجی بار نیامدم.
مست مستم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
November 30th, 1999 at 12:00 am
هموطن
سلام. وبلاگ جالبي داريد.
و اما از مشروب. نوش جان. چونكه جمعه است, لطيفه اي واستون بگم.
اميدوارم از نظر اخلاقي درست باشه.
ارمني رو كميته برد زندان.
ارمني ترسيده بود و پر
سيد, منو چرا آورديد اينجا
– واسه عرق خوري
– پس بيار بخوريم!!!
هميشه خوش باشي.
August 21st, 2003 at 10:27 pm
کت بالوی به اين مشنگی
نوبره والله !
August 22nd, 2003 at 9:44 am
سلام … هالا چر
ا چند روزه همش حرف استفراق هست … مگه خبری هست؟
August 22nd, 2003 at 10:41 am
آخی شکوفه زد
ه بیده…
August 22nd, 2003 at 11:01 am
یک سوال: آیا شما کلا
س رانندگی رو بعد از اون دو تا آبجو با شکم خالی رفتید یا قبل از اون!؟ منو که گیج کردی نفهم
یدم که این یکی قبل از اون بوده یا اون یکی قبل از این یکی!
August 22nd, 2003 at 11:43 am
این عادت
مشروب خوری اینها با شکم خالی و در آخر گرداندن دو سه تا بشقاب بال جوجه و یا چند تا برش پ
یتزا برای حسن ختام برنامه به هیچ شکلی با عادات ایرانی ها جور نیست! سر پا می ایستند سه سا
عت و پشت هم آبجو میخورند و گپ می زنند. نه مزه ای نه پسته ای هیچی! تو اغلب بار ها هم که اطر
August 24th, 2003 at 10:26 am
سلام کت بالو جان . اگه از ا
ین شرکتها که همش مهمونی هست سراغ دارین مارو هم خبر کن / شاد باشین
August 24th, 2003 at 10:26 am
سلام کت بالو جان . اگه از ا
ین شرکتها که همش مهمونی هست سراغ دارین مارو هم خبر کن / شاد باشین