قلب رهبر

Posted by کت بالو on June 25th, 2004

عجب…فرمايشات…

ما چه خرتريم بلا نسبت, كه اين حرفها رو مي خونيم و چيزي نمي گيم.
امام زمان شاد است اگر قلب رهبر از ما شاد باشد.
خوب خدا رو صد هزار مرتبه شكر به خاطر عناياتش به ما و به همگي.

لابد همه ي كساني كه توي اين دو تا زلزله ي اخير و اون تصادف ترن و سقوط هاي انواع و اقسام هواپيما ها و كليه ي بلاياي طبيعي و غير طبيعي ديگه لطمه ديدند يادشون رفته بود قلب رهبر رو شاد كنند, شايد هم شاد كرده بودند و اينها همه و همه فقط و فقط از عنايات حضرت ولي عصر بوده و ما نمي فهميم.

اراده ي باريتعالي است ديگه, كاري نمي شه كرد.

ما كه رفتيم قلب رهبر رو شاد كنيم.

اي بابا…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

شيخ ما- انتخابات

Posted by کت بالو on June 23rd, 2004

عجب بابا!!!

از كرامات شيخ ما اين است…..

چه رويي دارند اينها.
———

اين روزها اينطرف ها هم انتخاباته. جناح راست افراطي كانادا هم دست كمي از ايران و آمريكا نداره. بفرماييد:

سقط جنين بانوان بايد با نظر يه شخص ثالث باشه !!!!!! (ملت رو سننه. نمي فهمم.)
ازدواج همجنس گرا ها بايد ممنوع بشه!!!! (بدبخت ها, كه چي آخه؟ فقط چون ما خودمون غيرهمجنس گرا هستيم؟)
تبعيض بين كانادايي و غير كانادايي (غيرعلني, يواشكي , اما بالاخره كانادايي اي گفتند مهاجري گفتند).
اگه يه مرد فقط توي دنيا باشه همين بوش خودمونه !!! اين حزب عاشق دلخسته ي بوش عزيز است.
و قس عليهذا…

آهان راستي. اين رو يادم اومد الان:

كاهش ماليات ها به نفع سرمايه داري.
به عبارت ديگه همون نظام سالها سال پيش مبتني بر حفاظت -تقريبا علني- از حقوق سرمايه داري و روحانيون و مبتني بر تبعيض طبقاتي و قومي و مذهبي و… بي در نظر گرفتن به اصطلاح حقوق بشر و اصل انسان بودن هر يك شخص.

دنياي گل و بلبل. عالي. تا هر جا كه زورت رسيد بتازون. گورباباي بقيه ي آدم هاي دنيا. قانون جنگل. راستي هم كه وقتي خوب نگاه كني همه يه جورايي همين هستيم ديگه. چه شود…

مثل اين كه راست راستي به هركجا كه روي آسمان همين رنگ است.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

گسل-بولتن-بولتن

Posted by کت بالو on June 21st, 2004

1) زمانهایی توی زندگی آدم هست که آدم دیگه خودش رو حس نمی کنه. با خودش غریبه است.
زمانهایی که خودت رو نمی شناسی.
آدم گاهی وقت ها استحاله پیدا می کنه. از جنس دیگه ای بوده و انگار که می ره توی یه آتش و بیرون میاد, غریبه ای بیرون میاد که تمام وجود و ماهیتش با اونچه که قبلا بوده متفاوته.
و یک آن می بینی اون چیزی شده ای که سال ها برات فقط یه تصور بوده, دور از ذهن, دور از درک.
گاهی خونه ای رو روی زمینی بنا می کنی, و بعد به یک لحظه زمین می شه شن خالص, یا انگار روی یک گسل زلزله خیز بناکرده بوده باشی اش.گسل شروع می کنه به لرزیدن, و اون گسل چیزی نیست جز وجود خودت. گسل فعال می شه و زمین ترک بر می داره و تمام اونچه که بنا کرده بودی به لحظه ای نابود می شه و طول می کشه تا زمینی رو باز پیدا کنی و خونه ات رو روش بنا کنی.
و دردناک ترین قسمتش اینه که دیگه هرگز به هیچ زمینی نمی تونی اعتماد کنی. هیچ وقت به هیچ وجودی, نه وجود خودت و نه وجود دیگری اعتماد نخواهی کرد و تا دنیا دنیاست روی هر زمینی که خونه بسازی منتظر فعال شدن گسل هستی, ودیگه هرگز خونه ی دائمی نخواهی ساخت…هرگز…

2) این روزها اینقدر کار دارم که دیگه خیلی وقت ها خودم رو هم یادم می ره. خونه دقیقا شده شکل دیونه خونه. تمام کارهای شرکت و بیرون تلنبار شده اند روی سر و کله ی همدیگه و باور کنید یا نه کارهایی دارم که 5 ماه یا بیشتره که عقب افتاده اند. خدا به داد برسه.

3) زپلین سواری بسیار جالبه. قایق سواری و پارو زدن هم به همچنین. اما نیش پشه بسیار دردناکه…
اینها تجربیات هفته ی گذشته ی من بودند!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

گسل-بولتن-بولتن

Posted by کت بالو on June 21st, 2004

1) زمانهایی توی زندگی آدم هست که آدم دیگه خودش رو حس نمی کنه. با خودش غریبه است.
زمانهایی که خودت رو نمی شناسی.
آدم گاهی وقت ها استحاله پیدا می کنه. از جنس دیگه ای بوده و انگار که می ره توی یه آتش و بیرون میاد, غریبه ای بیرون میاد که تمام وجود و ماهیتش با اونچه که قبلا بوده متفاوته.
و یک آن می بینی اون چیزی شده ای که سال ها برات فقط یه تصور بوده, دور از ذهن, دور از درک.
گاهی خونه ای رو روی زمینی بنا می کنی, و بعد به یک لحظه زمین می شه شن خالص, یا انگار روی یک گسل زلزله خیز بناکرده بوده باشی اش.گسل شروع می کنه به لرزیدن, و اون گسل چیزی نیست جز وجود خودت. گسل فعال می شه و زمین ترک بر می داره و تمام اونچه که بنا کرده بودی به لحظه ای نابود می شه و طول می کشه تا زمینی رو باز پیدا کنی و خونه ات رو روش بنا کنی.
و دردناک ترین قسمتش اینه که دیگه هرگز به هیچ زمینی نمی تونی اعتماد کنی. هیچ وقت به هیچ وجودی, نه وجود خودت و نه وجود دیگری اعتماد نخواهی کرد و تا دنیا دنیاست روی هر زمینی که خونه بسازی منتظر فعال شدن گسل هستی, ودیگه هرگز خونه ی دائمی نخواهی ساخت…هرگز…

2) این روزها اینقدر کار دارم که دیگه خیلی وقت ها خودم رو هم یادم می ره. خونه دقیقا شده شکل دیونه خونه. تمام کارهای شرکت و بیرون تلنبار شده اند روی سر و کله ی همدیگه و باور کنید یا نه کارهایی دارم که 5 ماه یا بیشتره که عقب افتاده اند. خدا به داد برسه.

3) زپلین سواری بسیار جالبه. قایق سواری و پارو زدن هم به همچنین. اما نیش پشه بسیار دردناکه…
اینها تجربیات هفته ی گذشته ی من بودند!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

شهر دلت, شهر فرنگ

Posted by کت بالو on June 1st, 2004

دلم مي خواد تنها بشم,
از همه ي بود و نبود,
برم يه جايي بشينم
زير همين طاق كبود
گريه كنم, زاري كنم,
شايد كه آروم بگيرم,
يا كه اگه آروم نشم,
يواش و تنها بميرم,
پر بگيرم, برم بالا
تا پيش حور و پريا,
اونجايي كه دورنگي نيس
حقه, كلك, زرنگي نيس,
اونجايي كه خدايي هس,
محبت و وفايي هس,
دوستيا راست و پايه دار,
دشمنيا خوارن و زار,
دلا پر از محبتن,
خالي ز كيد و حسرتن,
زبون ها و دل ها يكي,
دلا خالي از تاريكي,
نه هيچ كس و مي رنجوني,
نه ديگه تنها مي موني,
حرفا همه راست و درست
نه اينقدر دروغ و سست
اونجا روزاش قشنگه و
مي شه با عشقا دل و شست
مي شه هميشه زنده بود
با دلخوشي, ساز و سرود
.
.
خوب اگه راستش رو بخواي:

اونجا نه توي روياهاس
نه خيلي دور از اينجاهاس
اونجا فقط توي دله
خوب ديگه, اين يه مشكله
بايد كه آدم بميره,
از همه ي ضعف و رياش
تا برسه به شهر نور
با همه حور و پرياش
نه حسرت و نه حس زشت
نه رنجش و كار پلشت
نه خستگي, نه ضعف و درد
نه دعوا و جنگ و نبرد
اونجاديگه دورنگي نيس
كلك, ريا, زرنگي نيس
.
شهر دلت, شهر فرنگ
هزار هزار يار قشنگ
جنگل و سبزه و گياه
دوستا همه سپاه سپاه
شهر دلت شبنمي و
سفيد و پاك و بي گناه
شهر دلت شهر فرنگ
روزات قشنگ و رنگارنگ
.
اونجا مي گن خدايي هس
يه باغ با صفايي هس

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

امروز با صائب تبريزي

Posted by کت بالو on June 1st, 2004

ديوانه‌ی خموش به عاقل برابرست
دريای آرميده به ساحل برابرست

در وصل و هجر، سوختگان گريه می‌کنند
از بهر شمع، خلوت و محفل برابرست

دست از طلب مدار که دارد طريق عشق
از پافتادنی که به منزل برابرست

گردی که خيزد از قدم رهروان عشق
با سرمه‌ی سياهی منزل برابرست

دلگير نيستم که دل از دست داده‌ام
دلجويی حبيب به صد دل برابرست

صائب ز دل به ديده‌ی خونبار صلح کن
يک قطره اشک گرم به صد دل برابرست

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

دلم می خواد …

Posted by کت بالو on May 30th, 2004

دلم مي خواد برم يه جا, آسمونش آبي باشه
من باشم و تو باشي و هميشه آفتابي باشه
گلاي لاله عباسي, قرمز و ناز و پر ادا
برقصن و كر بشيم از صداي آواز اونا
بعدش بريم تو باغ دور, پنجره هاش نور و بلور
شباش پر از ستاره و، روشن و شاد و پر سرور
غرقه تو بوسه هات بشم،‌ فداي اون صدات بشم
برم تا اوج ابرا و مست دو تا چشات بشم
با پريا برقصي و من از حسادت بميرم
با دروغات خرم كني ,‌ عاشقي از سر بگيرم.
وقتي كه خوب عاشق شدم, ديدي كه زار و داغونم
پا رو بذاري به فرار, دوباره تنها بمونم

بازم بگم..
دلم مي خواد برم يه جا, آسمونش آبي باشه

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار.

واي.. تيلا جون, شرمنده, به علاوه ي بقيه ي عزيزاني كه برام كامنت گذاشتين,باز هم شرمنده. كامنت هاتون صاف رفته ان پشت وبلاگم و قايم شده ان.
همه شون رو گرفتم.
دوباره برش مي گردونيم به حالت اول. يه تغيير موقت است.

پرسش-ویژه نامه, آخرین خبر, رئیس رئیس رئیس جدی

Posted by کت بالو on May 26th, 2004

تمام کوچه های ذهن را هر لحظه تا انتها به دنبال فراموشی جستجو کرده ام. از نگاه پرهیز کرده ام,از سخن, خواندن, نوشتن,شنیدن, بوییدن و از بودن. به دنبال یک من, یک من بی تو.
در هزار آغوش و هزار چشم, یک به یک. بی ثمر, بی هوده. بی تو بودن را جستجو کرده ام.
سایه ی من است این که من را در هرپیچ و خم دنبال می کند, دشمنی است با دستهای زورمند, که هر دم, هردم, هردم قلب مرا در مشت می فشارد, چنان که گویی باید از طپش بازش دارد.فریاد را در گلو باید خفت.
هر بار طپش قلبم را زجر کشیده ام, و هر بار نفس کشیدن را شماره کرده ام. دم به دم, و هیچ گاه به یقین ندانسته ام بازدمی خواهد بود آیا. ناله را در سینه باید نهفت.
این چیست که مرا در برگرفته و می فشارد, چنین سخت, چنین بی آرام. این چیست که قرار را از من ستانیده است, که بی قراری را چاره جز مرگ نیست. مرگ را حتی, در پایان یک خستگی چاره ناپذیر, نهانی باید جست.
——————————-

1) سر جلسه دیر حاضر نشین و سروقت بیاین.
2) من همیشه در اتاقم به روی همه ی کارمندها بازه.
3) یه سری جلساتی براتون می گذارم که بدون رئیس تون درش شرکت کنین.
4) هدف اول من اینه که تا قبل از دو ماه همه ی شما رو به اسم کوچک بشناسم.
5) th=d
6) کت بالو همه ی حرف هاش رو صد در صد متوجه می شه.

از 6 بند بالا این نتیجه حاصل می شه:
رئیس رئیس رئیس کت بالو که چهار هفته است کارش رو شروع کرده ایرانی است.
اولش که اسمش رو شنیدم نمی دونستم ایرانی است یا یه جای دیگه توی خاور میانه. دیروز باهاش میتینگ داشتیم. به غیر از ایرانی کس دیگه ای حتی یکی از مشخصات بالا رو هم نداره چه برسه به 6 تاش با همدیگه.

راست راستی آفرین بهش. پستی که این داره رو به این سادگی نمی شه گرفت. بارک لله به این آقایی که به این خوبی توی زندگی پیشرفت کرده.
فقط اصلا, اصلا حرف هاش با حرف های تمام مدیران ایرانی که از سر تا تهشون رو حفظ هستم فرق نمي كرد.
ما ایرانی ها هر اتفاقی هم که بیفته یه سری از خصوصیاتمون آکبند ایرونی می مونه. یه سری اش خوب, یه سری اش هم نه چندان خوب.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

صائب تبريزي-القاعده با شرف-ميتينگ-من كت بال&#

Posted by کت بالو on May 25th, 2004

چو آسيا كه ازو آب گرد انگيزد
غبار دل شود افزون ز آب ديده مرا
نثار بوسه ي او نقد جان چرا نكنم
كه تا رسيده به لب,‌جان به لب رسيده مرا

صائب تبريزي
————————–

به نظر من كه القاعده باز هم يه جورايي شرف داره به بوش. القاعده مدعي رعايت حقوق بشر نيست. اما بوش هست.

بدترين چيزي كه اصلا توي كار دوست ندارم اين ميتينگ هاي چهار چب و راسته. (دوباره ب سه نقطه رو بيدا نمي كنم. كي بردم رو عوض كرده ام!!). هر وقت مي رم ميتينگ و بر مي گردم كلي وقتم تلف مي شه. يا ايراد از منه. يا كلا ميتينگ چيز مزخرفيه.

و…
من نه خرسم, نه راهبه, نه ابليس, نه عيسي, نه جورج بوش, نه سيف فراهاني, نه صائب تبريزي!! بابا مگه هر كسي هر چي توي وبلاگش نوشت خودش همونه.
من كت بالو ام. به يه چيزهايي فكر مي كنم و به شكل هاي مختلف اونها رو بيان مي كنم.
من كه اين خرسي اون پايين رو دوستش ميدارم. (آهان..پ يا همون ب سه نقطه پيدا شد).

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

کسی هست که من رو دوست بداره؟

Posted by کت بالو on May 24th, 2004

صبح 5 تا دونه تخم مرغ نیمرو کرده ام و با کره و نون زیاد خورده ام.
حالا یه آبنبات چوبی شکری دستمه, و یه قوطی نوشابه ی خوشمزه توی یه دست دیگه ام دارم.
و دارم برای نیم ساعت دیگه که دوباره گرسنه ام می شه چلوکباب با کره ی فراوون و یه عالمه سیب زمینی سرخ کرده درست می کنم, که بعد هم واسه ی دسر یه کیک شکلاتی گنده با شیر کاکائو و بستنی بخورم.

موهام سیاه سیاه و کم پشت و سیخ سیخی است, صورتم و تنم هم پر از کرک های نرم سیاهی است که چون مال مال خودمه دوستشون دارم و نمی کنمشون. تازه.. دردم میاد اگه بکنمشون.
قدم کوتاهه و کونم گنده, ابروهای پرپشت بدترکیب دارم و پوست تیره, توالت نمی کنم و هیچ وقت نمی رقصم, ادا و اصول هم اگه در بیارم خیلی مضحک می شم, پس هیچ وقت عشوه نمیام. تازه دماغم هم گنده است و قدم کوتاه, و لب های زمختی هم دارم.

و هنوز هم دارم آبنبات چوبی ام رو لیس می زنم.

حالا می شه بپرسم:
کسی اینجا پیدا می شه که به یه خرس پشمالوی سیاه کون گنده ی قد کوتاه شکمو و دماغ گنده عاشق بشه؟

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار