رنگارنگ 14

Posted by کت بالو on May 24th, 2004

1) باز به صومعه نزدیک می شوم, همان صومعه ی بزرگ, با همان دیوارهای ستبر سنگی, با همان دیوارهایی که از تمام گزندها محفوظ می داردم.

از آنجا گذر فصول را بر درختان نظاره خواهم کرد. کودکانی را خواهم دید که در حیاط ضومعه بازی می کنند, کودکانی را خواهم دید که دور صومعه می گردند و می گریند. زنان بدکاره ای که به آغوش مردان هرزه می روند, و زنان عاشقی که به تمام دنیا عشق می ورزند و با تمام دنیا هماغوش می شوند. زایش شکوهمند زنان را, و مرگ راست قامت مردان را, باروری دوباره و دوباره ی انسان را, و مرگ دوباره و دوباره ی انسان را از روزنه های باریک صومعه نگاه خواهم کرد.

باز از ورای دیوارهای صومعه به هر آنچه هست عاشق خواهم شد,دلم را به میهمانی نگاه ها خواهم برد, و باز منتظر نگاهی خواهم ماند که مرا نرسیده به گاه تعمید, از ورای سنگ های صومعه به گردشی در میان تمام درخت ها فرا خواند.
باز هم در راهی که از کنار سنگ های صومعه می گذرد به گاه نواختن ناقوس صومعه, با کسی که نگاهش مرا از صومعه ربوده باشد, هماغوش خواهم شد. و می دانم کسی آنجاست که از روزنه ی باریک صومعه نظاره ام می کند.

به صومعه باز خواهم گشت, و باز گذر فصول بر درخت ها و تحول رنگ برگ ها را خواهم دید و زندگانی جاوید جنگل را در گذر فصل ها شاهد خواهم شد و باز منتظر نگاهی خواهم ماند که…
———————

2) در تمام متن بالا نمی دونستم جای پ توی این صفحه کلید کجاست (از جایی غیر از خونه دارم می نویسم) و تمام مدت دنبال کلماتی گشتم که پ توشون نباشه, حالا الان بعد از یه عالمه شکنجه کشیدن جاش رو پیدا کردم !!! منتها چه فایده..
———————

3) تا وقتی به دل آدم مربوط می شه , دوست داشتن همه ی دنیا خیلی خیلی راحته. وقتی پاش می افته که راست راستی برای دیگران کاری بکنی اونوقته که تازه می فهمی کسی رو دوست داری یا نه!!! داشتم یه مقاله در مورد نازی ها و شکنجه گاه های یهودی ها می خوندم. همه اش به این فکر می کردم که اگه می خواستیم بین خودمون و بقیه ی آدم های دنیا کسی رو انتخاب کنیم که خدای نکرده به شکنجه گاه بره, چند نفر در دنیا بودن که حاضر بودیم ما به جاشون به شکنجه گاه بریم!!! اینجاست که معلوم می شه راست راستی چند نفر رو واقعا دوست داریم. کلا “دوست داشتن” ساده ترین و پیچیده ترین مفهوم دنیاست. عجیبه.. بشر راست راستی عجیبه.
آدم چقدر با حیوون فرق می کنه؟ چقدر؟ مرز شناسایی این دو کجاست؟
———————

4) دلگیر شد یه کمی, نه؟ حالا یه چیز بامزه, بفرمایید:
مارتین روز چهارشنبه با جدیت از من قول گرفت که حامله نشم!!!!
من هم دیدم حرف حساب می زنه, علی الحساب قول رو بهش دادم!!!
زندگی بامزه است ها, یکی دیگه حامله می شه, روی زندگی دو نفر دیگه اثر می گذاره. هیچ وقت فکر نمی کردم به خاطر حامله شدن یه زن چینی به به مرد لهستانی قول بدم که حامله نشم!!!!! خلاصه که اوضاع ینگه دنیا قرو قاطی است, حسابی. فعلا که خوش می گذره.ولی از من بشنوین, باور کنین آخرالزمون که می گن همینه.
———————-

5) خانوم ها و آقایون محترم که در ایران هستین. به دلایلی هر کاری می کنیم کارت تلفن هامون شماره های ایران رو نمی گیرند. اگه ازمون خبر ندارین خوب و خوشیم. شرکت مخابرات ایرانه که “از برای فصل کردن آمده”.
———————-

6) از تو هر جايی ننالم ,چون تو هر جايی شدی
نيست جای ناله از معشوق هر جايی مرا
(سنایی غزنوی)

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

يك امروز دلگير

Posted by کت بالو on May 21st, 2004

گاهي وقت ها, فقط گاهي وقت ها دل آدم مي گيره. حال آدم خوبه. همه چيز روبراهه. همه چيز..هر چيزي همونجايي كه بايد باشه هست. قشنگ و عالي. ولي راه گلوي آدم بسته است. دل آدم يه چيزي رو كم داره,‌ يا خيلي زياد داره.
اينجور وقت ها , زمان هاي تنهايي آدم مي رسه. يه وقت هايي كه ميخواي تنها بشيني,‌ به خاطر همون هيچي كه توي دلته فكر كني..فكر كني و فكر كني و فكر كني و بگي…
اين نيز بگذرد…
—————–
توي اين اتاق هوا سرد سرده. بر عكس گرماي دلپذير بيرون, اينجا دارم مي لرزم. خوابم مياد. دلم مي خواد برم, راحت و بي خيال وسبك بشينم پشت فرمون ماشين و برونم…برونم..برونم…
شيشه ي ماشين رو باز بگذارم كه باد تمام موهام رو به هم بريزه. صداي آهنگ رو بلند كنم و باهاش داد بزنم و تكون بخورم, بعد همه ي آدم هاي توي ماشين ها نگاهم كنند و به هم لبخند بزنيم..
چاره كردن درد هاي بيدردي چقدر آسونه..

آه…آه…آه…باز هم آه…

دنيا اينجا بيش از حد تصور قشنگه و من به شكل درد آوري خوشبختم. اينقدر خوشبخت كه فرصت مي كنم به خاطر هيچ و پوچ دل گرفته بشم. هيچ و پوچ…
و باز هم فكر كنم..فكر كنم..فكر كنم..
به تمام زندگي. به اين كه چقدر زيباست..چقدر..
زندگي به شكل درد آوري زيباست..
لعنت به اين زيبايي درد آور…لعنت به درد بيدردي..لعنت…
———-

نگاهم طولاني ترين گذرگاه بود
چشم هاي تو گذرگاه را بن بست كرد
امروز
باز نگاهم طولاني ترين گذرگاه است
تمامي شهر را
چشم به چشم جستجو مي كند
نگاهم
آرزوي بن بست شدن دارد
———–

به خدمت همگي عرض شود كه همه جاي اين تورنتوي لعنتي هم اگه بشه عينهو كوره ي نونوايي,‌اين قفس آر اف ما يخ مي مونه عينهو يخچال فريزر. دستگاه اينجاست و شبانه روز بايد خنك نگهداري بشه. توي تابستون كه ديگه تورنتو هم گرم شده كت بالو داره عين يه چيزي كه نمي گم چيه چون بي تربيتيه مي لرزه. تازه ژاكت تنمه.
لعنت به اين شانس.

حالا همه چي رو ول كن..خدا پدر و مادر ملكه ويكتوريا رو بيامرزه. دوشنبه روز ويكتورياست. به نظرم تولدش بوده. تعطيله. يه تعطيلات حسابي سه روزه پيش رو است. دلتنگي نمي مونه ديگه.
رفتم كه برم رانندگي, استخر,‌ آبشار, راهپيمايي زير بارون, باز هم استخر,‌ مهموني, رقص و هزار تا برنامه ي گفتني و نگفتني ديگه. برو بريم…..

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

گريز

Posted by کت بالو on May 18th, 2004

يك رايحه اينجاست, به روشني حس اش مي كنم. روي تمام چمن هاي خيس خورده ي باراني.

باز مي گريزم, گريز از چه..نمي دانم. به كجا يا كدامين زمان..نمي دانم…

گريز از آنچه كه زمان و مكان نمي شناسد, به كدامين زمان و مكان در دنيايي كه زنداني زمان است و در تسخير مكان..

مي گريزم, هرگز با من نبوده , و شگفتا هرگز از من جدا نبوده است. و من در اين عجب كه چرا از آنچه با من نبوده است مي گريزم و چگونه از آنچه هرگز از من جدا نبوده است توان گريزم خواهد بود.

باز باران بر چمن ها مي بارد و رايحه را به مشامم مي رساند. ديوانه ام مي كند. به گريز مي داردم,‌ گريز از آنچه هرگز بامن نبوده و هرگز از من جدا نبوده است, گريز به زمان و مكان از آنچه كه در بند زمان و مكان نيست…

مي گريزم, مي گريزم, از آنچه نمي شناسم و ماهيت اش را نمي دانم, از يك حس, از دردي كه تمام رايحه هاي دنيا در من بر مي انگيزند, از دردي كه به هر بهانه اي, به هر تلنگري, دلم را مي فشارد, گريز امانم نمي دهد و دست آخر هنوز در مبدا گريز گاهم, خسته تر, درمانده تر, نوميد تر از گريز..

به چه مي گريزم, به كجا…گريزگاهي نيست.
———————–
این رو بخونین:
دلم میخواد بشینم و فیلم مادر از علی حاتمی را ببینم!
برم توی زیرزمین خونه و تابلو عکس آقام را بندازم گردنم، و بگم آقام هم مُرد از بس که پیر شد. توی فکر و خیالهای آبجی کوچیکه غرق بشوم،دلم میخواد انقدر صدای کمانچه اول فیلم طولانی بشه تا قلبم را ببرد.

از وبلاگ سهرابه. یهو خیلی به دلم نشست. خیلی. خیلی از دل بلند شده بود.
کلا چیزی که من از وبلاگ سهراب می پسندم اینه که به نظرم میاد خیلی خیلی حرف دلش رو میزنه. و عجیب صداقت و رک و پوست کنده بودنش رو می پسندم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

بهشت برین

Posted by کت بالو on May 13th, 2004

شکی ندارم که بهشت برین که می گن همین جاست.
یه نگاه به بیرون بندازین لطفا. پر شده از گل, هوای ملس, آواز پرنده ها, یه رودخونه که اون وسط داره راه می ره با مرغابی های روش, چند تا ابر فسقلی شیطون وسط آسمون, پر از حوری و غلمان رنگارنگ نیمه برهنه,آفتاب ملایم آروم و بی دغدغه.
کاش می شد یه قسمتی از همه ی اینها رو بگذارم یه گوشه ای اینجا که همه با هم کیف کنیم.
واه..بدجوری خوشم..
روز بدحالیم خوشم, چه رسد به امروز..
حتی کار نکردن یه ست کامل دستگاه تست هم نتونست غر غر من رو دربیاره.
هر روز بیشتر از روز قبل به این موضوع فکر می کنم: پیش به سوی ونکور, سان دیگو, یا….سانتا باربارا…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

عقل و عصیان و حرکت

Posted by کت بالو on May 12th, 2004

1) اگه از دست دادن چیزی خیلی خیلی برای آدم سخت باشه و آدم بترسه که لطمه بخوره, احتمالش خیلی زیاده که از دستش بده. در چنین شرایطی من ترجیح می دم اون چیز رو هرگز به دست نیارم. خلاصه که یه جوری قبل از این که طعم بودنش رو بچشم پس می زنمش.مفهوم شد؟

2) بیا یه بار یه کارخوبی کنیم.یه کاری کنیم مست مست شیم, بریم یه جایی خیلی خیلی دور, و هر کاری که می خوایم و نباید کرد رو بکنیم.اون روز من یه شرطی که برده بودم رو می گیرم. قبول؟

3) دیرم شده, دیرم شده, هزار کار, هزار چیز که باید یاد بگیرم. هزار هزارهزار.. و من ابتدای راه, هر لحظه آهسته تر حرکت می کنم.
دیر شده. باید سریع تر باشم. باید سریع تر باشم. بدويم؟
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پيوست: مستر هكس جان.. شما هم ما رو گرفتي با اين كامنت دوني ها. اينقدر مراحل داره آدم پشيمون مي شه از يه كلوم حرفي كه مي خواد بزنه. بابا دو تا كلوم “خوش بگذره” كه ديگه username و password نمي خواد قربون شكل ماهت برم.

آتش

Posted by کت بالو on May 11th, 2004

آتشي,‌ گرما مي دهي و اندكي نزديكتر…
داشتي مي سوزاندي ام, توان “نه” گفتن ام نبود,‌ آشفتگي ام آرام گرفته بود, گفتم, ندانستي, يك “آري” محكم از من,‌و بي شك “نه”‌ تو در پي بود…
گرمم مي كني,‌ نسوزان…
دل سپردگي را شكي نيست, غير از آن مگر مي شد چنين تنها با يك صدا آرام گرفت..مي شد گريخت, از همه كس حتي از تو, به خود تو, دوباره و دوباره.

شوق پرواز در من بر مي انگيزي, پرواز مي كنم, پايان سومي نيست, اوج است يا سقوط.
من ولي سقوط نخواهم كرد, رمز اوج اين است, زمزمه مي كنم, من سقوط نخواهم كرد.

بالا مي روم, خدا تا به حال چنين نزديك نبوده است. آنجا درست كنار ابليس, قهقهه مي زند, خداوند چه نزديك است…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

با فروغ فرخزاد – پرچمدار تسليم

Posted by کت بالو on May 9th, 2004

باز هم قلبي به پايم اوفتاد
باز هم چشمي به رويم خيره شد
باز هم در گير و دار يك نبرد
عشق من بر قلب سردي چيره شد

باز هم از چشمه ي لبهاي من
تشنه اي سيراب شد, سيراب شد
باز هم در بستر آغوش من
رهروي در خواب شد,‌ در خواب شد

بر دو چشمش ديده مي دوزم به ناز
خود نمي دانم چه مي جويم در او
عاشقي ديوانه مي خواهم كه زود
بگذرد از جاه و مال و آرزو

(فروغ فرخزاد)

راستي راستي قشنگ مي گه. هم مفهوم قشنگ هست و هم روش بيان مفهوم. شعرهاش راست راستي با من حرف مي زنند. زلال مثل آب روان, دلپذير مثل نم نم باران بهاري, زيبا زيبا زيبا مثل بنفشه و سوسن.
عجب حس زنانگي رو قشنگ و بي بديل بيان مي كنه.
————-

با من چه نيازي به جنگ داري عزيزترين حريف. وقتي هنوز پيكار آغاز نشده, در برابر تو, تمام سلاح هايم را به خاك مي اندازم.
تسليم ,تسليم ,تسليم…در برابر تو نه زره هايم, نه سلاح هايم, هيچ يك, هيچ يك كار نمي كند.
در برابر تو, هنوز پيكار آغاز نگشته, سراپا تسليم ام.
و شگفتا كه در همه ي ميادين,ميادين خالي از تو, قدر ترين حريف نبردم..
در برابر تو اما, پيكاري نيست..
در برابر تو اما,‌ به خاك اوفتاده ترينم…
دريغ و درد كه تنها در هماوردي تو, من پرچمدار تسليم ام…

دوستتون دارم,‌خوش بگذره, به اميد ديدار

رنگارنگ 11

Posted by کت بالو on May 9th, 2004

يارب، تو بدين قوت سهلی که مراست
وين کوتهی مدت مهلی که مراست
حسن عمل از من چه توقع داری؟
با عيب قديم و ظلم و جهلی که مراست

(مراغه ای)
================
1) ادیتور vim!!!!
ولله بنده یه شبانه روز وقت دارم با ادیتور vim کار کنم و یه سری برنامه هایی که جیمز دانا (خیلی بچه ی باسوادیه) نوشته رو نگاه کنم و بچینم عینهو پازل کنار همدیگه و یه چیز قشنگی (به قول خودش vanilla) از توش بکشم بیرون!! حالا موضوع اینه که می شه با textpad یا notepad یا هر ادیتور احمقانه ی دیگه کار کردء اما جیمز دانا قول گرفته که حتما با vim کار کنم!!! من نمی دونم این vim باهاش راه افتادن نیم دقیقه طول می کشه یا سه هفته. به هر حال که تا فردا می فهمم. فعلا پیش به سوی vim و اسکریپت های جیمز دانا.

2) به شدت نیاز دارم برم یه جایی که راستی راستی ضریب هوشی اندازه می گیرند. نمی تونم تصمیم بگیرم. گاهی وقت ها حس می کنم روح انیشتن در من حلول کرده, گاهی وقتها بلانسبت همگی, یاد گاو محترم می اندازم خودم رو. می گم مجموعه ی تضادها هستم همینه. جایی رو سراغ دارید که قابل اعتماد باشه؟ اون اینترنتی اش خیلی به نظرم قابل اعتماد نمی آد.فرض کن بشه مثلا 70, تقریبا کودن..چقدر می خندم و بعد هم خوشحال و خندون می رم دنبال یه کار خیلی پر لذت مثل فرض کن درست کردن تور فوتبال یا مثلا دگمه دوزی برای لباس های بسیار ساده (گرچه که فعلا از انجام این کار عاجزم) و یا چرخیدن در فروشگاه ها و آرایشگاه ها بدون ذره ای حس گناه از اتلاف وقت. یا فرض کن بشه مثلا 150, می گذارمش توی رزومه ام و تندی می فرستم برای ناسا. بعد هم تا آخر عمرم می رم تحت استرس شدید و یه کار بی استراحت و بی وقفه. به خدا گاهی وقت ها فکر می کنم خداوندگار عالم به هر کس که بخواد لطف کنه یه ضریب هوشی مزخرف بهش می ده.

3) to be developed!!!

4) چند تا جمله در زندگی من خیلی اثر گذاشت. در حقیقت مفهوم چند تا جمله زندگی من رو دگرگون کرد.روی هر کدوم بعد از شنیدنشون حدود نیم ساعت به طور مداوم فکر کردم و بعد هم دوباره و دوباره بهشون برگشتم و فکرم رو ویرایش کردم. این یکی شونه:
اگر فقط آنانی که شما را دوست می دارند محبت کنید چه برتری بر مردمان پست دارید, زیرا ایشان نیز چنین می کنند. اگر فقط با دوستان خود دوستی کنید با کافران چه فرقی دارید زیرا ایشان نیز چنین می کنند.
(انجیل متی:باب 5:آیات 46 و 47)

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

بی تو بودن

Posted by کت بالو on May 8th, 2004

باز باران گوارای نگاه تو
بر سر و بر گیسوی خشکم
می زند رگبار

باز یاد بوسه ها و خنده های تو
بر دل و بر قلب مجنونم
بی دریغ و بی امان شلاق می کوبد

در تمام ذره های خالی قلبم
یاد تو جاری ست

تک تک ساعت به هر لحظه
معنی یا با تو بودن
یا بدون تو به سر بردن
برای ذهن من دارد

من تمام لحظه های با تو یا بی تو سرودن را
عاشقانه پاس می دارم
عاشقانه پاس می دارم

اردیبهشت 83
===========

با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست

انديشه کنم هر شب و گويم: يا رب
هجرانش چنينست، وصالش چونست؟

(رودکی)

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

پوكر زندگي 2

Posted by کت بالو on May 6th, 2004

از پرده برون آمد ساقی، قدحی در دست
هم پرده‌ی ما بدريد، هم توبه‌ی ما بشکست

بنمود رخ زيبا، گشتيم همه شيدا
چون هيچ نماند از ما آمد بر ما بنشست

زلفش گرهی بگشاد بند از دل ما برخاست
جان دل ز جهان برداشت وندر سر زلفش بست

در دام سر زلفش مانديم همه حيران
وز جام می لعلش گشتيم همه سرمست

از دست بشد چون دل در طره‌ی او زد چنگ
غرقه زند از حيرت در هرچه بيابد دست

چون سلسله‌ی زلفش بند دل حيران شد
آزاد شد از عالم وز هستی ما وارست

دل در سر زلفش شد، از طره طلب کردم
گفتا که: لب او خوش اينک سرما پيوست

با يار خوشی بنشست دل کز سر جان برخاست
با جان و جهان پيوست دل کز دو جهان بگسست

از غمزه‌ی روی او گه مستم و گه هشيار
وز طره‌ی لعل او گه نيستم و گه هست

می‌خواستم از اسرار اظهار کنم حرفی
ز اغيار نترسيدم گفتم سخن سر بست

—————————————-
چرا تشبيه زندگي به بازي پوكر باعث مي شه به ادم ها احساس بدي دست بده؟ فقط به دليل پيش داوري در مورد بازي پوكر؟
همه ي ما توي زندگي مون بلوف مي خوريم. همه ي ما روي دست هايي شرط مي بنديم كه امكان برنده شدنشون كم باشه. همه ي ما دست هاي خوب زندگي مون رو از دست داده ايم. و حتي اگه بخوايم حريفمون برنده بشه بهتره كه حواسمون جمع جمع باشه و آگاهانه حركت كنيم.
زندگي جاي غافل شدن براي كسي نمي گذاره.
زندگي زيباست اما جدي…زندگي هر لحظه تازه است. مثل هر دست جديد توي پوكر..زندگي خيلي زيباست.

در مدينه ي فاضله نيستيم و بايد بدونيم, حتي اگه بخوايم بكنيمش ايده آل ترين دنيا… ما داريم زندگي مي كنيم. در عين جدي نبودن اما بسيار جدي است. جاي غافل شدن نداره. بايد حواست جمع باشه.
آگاه بودن و آگاه نبودن تفاوت عدم بلوغ و بلوغ است نه بدي كردن يا بدي نكردن.
مي توني اگاه نباشي و بدي كني يا خوبي كني..مي توني آگاه باشي ‌و بدي كني يا خوبي كني.
اما بايد بفهمي داري چه مي كني. حداقل بايد سعي كني كه بفهمي داري چه مي كني. و اين مفهوم قشنگ بازي كردن است.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار