پوكر زندگي

Posted by کت بالو on May 5th, 2004

هر چي جلوتر مي رم مي بينم زندگي بيشتر شبيه يه بازي مي شه. شايد نه شبيه شطرنج. توي شطرنج معمولا نمي شه جرزني كرد. زندگي بيشتر شبيه پوكره. بايد حواست به دست بقيه باشه. بايد بدوني كي بلوف مي زنه. و بايد بدوني كه چه موقع وقت بلوف زدنه.
تقلب مي توني بكني… اما بايد حواست باشه كه اگه تقلب مي كني اينقدر ماهر و باهوش باشي كه لو نره. وگرنه همون قدر كه حواست جمع باشه و تمركز داشته باشي كافيه, بدون تقلب هم ممكنه ببري. روي هر دستي بايد اونقدر شرط ببندي كه ارزشش رو داره..
شانس مهمه. اما مهم تر از اون چگونگي استفاده از شانسه.. و اگه كسي رو داشته باشي كه دست بقيه رو برات بخونه كه ديگه عاليه.
زندگي به اندازه ي پوكر ريسكيه و به همون اندازه شيرينه. حتي وقتي مي شيني كه توي يه دست باخته تا آخر آخر ببازي و دار و ندارت رو بدي.

فقط بايد تمام سعي ات رو بكني كه قشنگ بازي اش كني…و بايد بدوني داري چكار مي كني.

زندگي فوق العاده زيباست و بسيار وسوسه برانگيز, حتي وقتي همه چيزت رو مي بازي…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

پيوست شيطنت آميز: اگه بكني اش استريپ پوكر كه ديگه عالي عالي ميشه!!!! :-))

امروز با حافظ

Posted by کت بالو on May 4th, 2004

هزار دشمنم ار می‌کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک

مرا اميد وصال تو زنده می‌دارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک

نفس نفس اگر از باد نشنوم بويش
زمان زمان چو گل از غم کنم گريبان چاک

رود به خواب دو چشم از خيال تو هيهات
بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک

اگر تو زخم زنی به که ديگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که ديگری ترياک

بضرب سيفک قتلی حياتنا ابدا
لان روحی قد طاب ان يکون فداک

عنان مپيچ که گر می‌زنی به شمشيرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک

تو را چنان که تويی هر نظر کجا بيند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک

به چشم خلق عزيز جهان شود حافظ
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

شطرنج زندگی

Posted by کت بالو on May 2nd, 2004

زندگی یه بازی شطرنجه, باید چشم هات باز باشه و حواست جمع.
کمترین عقوبت کوچکترین حرکت اشتباه, حس حماقت و ندامتی هست که به دنبالش میاد. از دست دادن مهره های پر ارزش و در نهایت…کیش و مات… و بازی ای که باخته ای.

زندگی یه بازی شطرنجه. باید چشم هات باز باشه و حواست جمع.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

دل کوک..(گوگوش)">دل کوک..(گوگوش)

Posted by کت بالو on May 1st, 2004

دست من وقت نوشتن
شکل اسم تو رو داره

وقت خوندن صورت من خنده هات و کم میاره..
عطر یاسی که تو چیدی
ناز صد باغ و خریده
ماه کامل سرسفره
گریه ها مو سر کشیده…
تو چه خوش رنگ و عزیزی
مثل یک نت لب گیتار
مثل فکر شعر تازه
حدس یک گل پشت دیوار…
ای تو دل کوک, ای خوش آهنگ
تو شنیدنی ترینی…
من پر از هوای غربت
تو هوای سرزمینی
زمهریر نارفیقان , خواب آفتابی می بینه
هجرت ما وسط آب
زورقی بی سرنشینه…
پیله بستن در دل تو
کار پروانه شدن بود

گرد شعله قد کشیدن
رقص ناب مرد و زن بود
با تو باید مثل شبنم
عطر گل ها رو بغل کرد
تلخی فاصله ها رو
پرکندوی عسل کرد..
تو چه خوش رنگ و عزیزی
مثل یک نت لب گیتار
مثل فکر شعر تازه
حدس یک گل پشت دیوار…

رهبر سمفونی زنده به گورها

Posted by کت بالو on May 1st, 2004

با هر نگاه و هر کلام نطفه ای را در دلی می نشانی و با نوازش دستها و بوسه هایت مامایی اش می کنی…و نوزاد احساس را تا انتهای صبر و خطر می پروری و به حد وارثت نرسیده با سرمای انگشتانت زنده زنده به گور می سپاری اش.
و بیهوده در میان گورستان احساس های محتضرپی گریزگاهی می گردی بیهوده, که بندها نگاهت داشته اندء بی اتکا..سرگردان..و مکرر نطفه های جدید می کاری تا در صدای گریه و خنده ی هر حس نوزاد شیون وناله های محتضران را در گوشهایت خفه کنی.
در انتهای گذر سال ها می بینمت, لاشخور هزاران حس, نطفه ها را با مسکوک کاغذی و سیم باز می کاری, و با پنجه های بی رمق مامایی می کنیء و نگاهت را پاس می داری از تلاقی با نگاه هزار مادر که شیون احساس های زنده به گور شده ی محتضر را در گذران سال ها با چهره های سیمگون ماه رنگ مرثیه سرایی کرده اند.
و تو هماره سمفونی ناله های احساس هایی را که زندگی بخشیده ای و زنده به گور کرده ای راهبری خواهی کرد.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

نقش بند رویاها

Posted by کت بالو on April 29th, 2004

من بود, من هست..بد, خوب, بی کم و کاست..پر از نقص..

تو نبود, تو نیست..تصویری است که تو کشیده بودی, تصویری است که تو کشیده ای..برای هر کس یک تصویر دیگر..و همه عاشق تصاویر می شوندو تو..می گریزد, از تصویری به تصویری. برای هر عاشق بت جدیدی می سازی, بتی که مسحورش کند, یک طلسم و افسون بی بدیل, و نمی توانی..نمی توانی هزار شکل باشی.

نقاب را که برداری, تو لخت و عریان, تو حقیقی, آنجا نشسته است, استوار,قوی..هزار عاشق نخواهی داشت, لیک آن که عاشق باشد, عاشق توست. عاشق تو,فقط تو, نه یک بت, نه یک تصویر…و تو یک شکل داری. شکل تو..فقط تو.

ما عاشق تصاویر شده بودیم, نقاب ها.. و بی امان به دنبال اثبات چیزی در دنیای واقعیت بودیم که هرگز واقعیت نداشت. تصویر پشت حقیقت محو شد, رنگ باخت..و نقاب ها چهره عوض کردند. و ما بیهوده دست از جستجو نشستیم, به دنبال آنچیزی که هرگز آنجا که پی اش می گشتیم, نبود.

تو رویاهای ما را از پس ذهن هایمان می دیدی, و نقش می کردی..و ما شیفته وار دلباخته ی نقش رویاهای خود می شدیم..و تو تنها به به دست آوردن می اندیشیدی. نقش ها دام ها بودند برای عاشق ترین عشاق..و برای آنان که رویاها را ممکن می پنداشتند..دامها برای رویایی ترین عشاق…
و ما رویاهای خود را پرستش می کردیم…و تصاویر را.

هنوز هیچ عاشقی نمی داند, واقعیت شاید عاشقانه تر بود..”تو” شاید از تصاویر بهتر بود..هیچ کس هرگز ندانست… کسی چه می داند…کسی چه می داند…

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

کاش-حیرت!!

Posted by کت بالو on April 28th, 2004

کاش نمی شد احساس را پنهان کرد. کاش نمی شد عاشق بود و نگاهی به سختی سنگ و صدایی به برودت یخ داشت.
کاش نمی شد عاشق بود و فریاد نکرد.کاش نمی شد شعر نگفت. کاش نمی شد آواز نخواند..
کاش…
کاش قلب پیدا بود.
————-
واه, خدا به دور. اگه از ایران تا کانادا رو شتر سوار می شدم و می اومدم این جماعت اینقدر به هیجان نمی اومدن که از بلوند شدن من به هیجان اومده اند.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

بعد از بازگشت

Posted by کت بالو on April 27th, 2004

خونه مون عین دیونه خونه است. اگه ممکنه یه کسی زنگ بزنه و بگه می خواد بیاد خونه مون که ما هم مجبور شیم عین برق و باد در سه سوت خونه رو جمع کنیم و بروبیم.
سر کارم هم اینقدر سرم شلوغه که دارم فکر می کنم فرار کنم و نرم سر کار.
تازه کارهای جانبی رو که دو سه تاشون خیلی هم مهم هستند رو به حساب نیاوردم. واه.. خل نشم شانس آوردم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

آتشفشان

Posted by کت بالو on April 26th, 2004

می توان هزاران سال چون یک آتشفشان آتش به دل داشت و از بیرون صلابت سنگ و استواری کوه و سختی صخره را مانند بود. می توان هزاران سال آتش به دل داشت و منبع چشمه های مطبوع آب گرم شفابخش بود. می توان هزاران سال یک آتشفشان پر آتش سخت و با صلابت بود.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

دشت و رود

Posted by کت بالو on April 21st, 2004

دوباره در تو جاري خواهم شد و سرود قرمز عاشقي را در گوشهايت خواهم سرود. دوباره در تو فرياد خواهم كرد و تو سرود سبز رهايي را در گوشم خواهي گفت. رود در دشت جاري مي شود. راز رود اما در يك جريان ابدي است.رود ساكن, مرداب خواهد شد.من در تو جاري خواهم شد, اي بهترين دشت, و خواه ناخواه از تو خواهم گذشت.حكايت رود و دشت,تكرار قصه ي عاشقي و سيرابي و ملودرام جدايي است. دشت تمام مي شود و رود خروشان و پرافسوس, با تمام يادگارهاي دشت در وجودش ادامه خواهد داد.باز در تو جاري خواهم شد و باز از تو خواهم گذشت.من مسير را ادامه مي دهم و تو استوار, رودها را انتظار خواهي كشيد. تو چه زيبا هستي اي زيباترين دشت. رودم من, تو را زيباتر و سبزتر و خرم تر خواهم كرد.
خروش رود تكرار افسوس پايان يافتن زيباترين دشت هاي مسير است.و ناگزير رود, گذر از دشتهاست.. و چه خوشبخت است رودي كه در مسير خود زيباترين دشت ها را تجربه كرده باشد.
در تو جاري خواهم گشت اي زيباترين دشت.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار