عشق و حماقت

Posted by کت بالو on December 15th, 2003

يه روزي خيلي که سنمون کمتر بود و حسابي زود به زود تا کيش به کيشميش مي خورد عاشق مي شديم يکي از دوستام بهم گفت پسره بهش گفته که درسته که همه چي تموم شده اما تا عمر داره هيچ زن و دختري رو مثل او نخواهد بوسيد. بعد هم دوستم با يه نگاه رويايي ازم پرسيد به نظرت راست مي گه.
به دوستم گفتم الحق والانصاف اگه در زندگيش يه حرف راست بهت زده باشه همينه. آخه دختر جون خودت انصاف بده. تو تا حالا در زندگيت هيچ دوتا مردي رو مثل هم بوسيدي که اون بخواد يه دختر ديگه رو مثل تو ببوسه؟ از اون گذشته هر بار تجربه باعث مي شه آدم بهتر بتونه يه کاري رو انجام بده. دفعه هاي بعد خيلي بااحساس تر و به روش بهتر و کارآمدتري اين کار رو خواهد کرد قربونت برم.

خودم رو کشتم تا به دوستام بفهمونم عاشق هستين باشين اما توروخدا احمق نباشين.

شنيدم که يه دوستم در سن سي سالگي حسابي عاشق شده. بعد از يه ازدواج و طلاق حالا دوباره داره تجربه هاي حماقت ۱۶ سالگي اش رو تکرار مي کنه.

عاشقي به هر حد و اندازه اي و در مورد هر کسي مجازه. حماقت ولي به حد مرگ من رو عصباني مي کنه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

باید ها

Posted by کت بالو on December 15th, 2003

یه مفهومی ذهنم رو حسابی مشغول کرده بود.
این که خیلی اوقات کاری می کنیم که به نتیجه ی درست دادنش اطمینان نداریم. مهم اینه که مطمئن باشیم که داریم کار درست رو می کنیم. دیگه این که نتیجه بده یا نه گاهی اوقات دست خود آدم نیست. دست خیلی آدم ها و خیلی موارد دیگه است.

یه جوک قدیمی بود در مورد سه نفر که درختکاری می کردند. یکی زمین رو می کند, یکی دونه رو می گذاشت توی زمین و آخری روش خاک می ریخت. یه روز نفر دوم نیومده بود, اما نفر اول و سوم با کمال درستی و جدیت کارشون رو انجام می دادند.
گاهی ترس آدم از اینه که نکنه جریان خود آدم هم همین باشه. کاری رو بکنه که نتیجه ای نداشته. این که آدم خودش همون نفر اول یا سوم باشه که تلاشش هر چند صادقانه و درست, اما بی نتیجه باشه.

باز هم ولی به نظر من مهم اینه که آدم قسمت خودش رو انجام بده. قسمت دیگران مربوط به خودشونه. مسئولیت و وظایف و اعتقادات من با دیگران فرق داره. من با دیگران فرق دارم. من اون چیزی رو که از دستم برمیاد و فکر می کنم درسته انجام می دم. و گاهی خیلی ساده نیست.

همه ی آدم ها می میرند. همه ی زنده ها می میرند. چه بهتر که یه زنده ای باشه که به دلیل خاصی که باعث بهتر شدن همه چیز بشه بمیره. مردن می تونه معنی داشته باشه. می تونه دلیل داشته باشه.

گاهی اوقات مفاهیم قشنگ تر و امیدوارانه تر می شند. همه ی زنده ها دارند زندگی می کنند. چه بهتر که آدم به دلیل خاصی و به قصد خاصی زندگی کنه که باعث بهتر شدن همه چیز بشه. زندگی هم می تونه معنی داشته باشه. می تونه دلیل داشته باشه.

“هر چیز را زمانی است. زمانی برای زندگی کردن, زمانی برای مرگ. زمانی برای جنگ, زمانی برای صلح. …”
این بالایی از جملات قشنگ تورات است. خیلی طولانی هست و من فقط مفهومش رو -و نه خود جمله رو – اینجا آوردم.هر چیز زمانی داره. هر چیز در بستر زمان معنی پیدا می کنه.

فقط امیدوارم من هم جزو اون کسانی باشم که زندگی کردن و نکردنم دلیل و معنی داشته باشه و باعث بهتر شدن بشه.

اونچه که از توان من خارج هست, در حد توان یه موجود دیگه -اگه به خداوند اعتقاد داشته باشیم- هست. کاش خدایی باشه, عالم و توانا و عاشق. که دوستم داشته باشه, بهم بگه اون چیزی که خودم قادر به فهمش نیستم و قدرت بهم بده برای کاری که ممکنه قدرتش در خودم وجود نداشته باشه.

ببخشید. یه کم خوابم میاد. یه ذره ناگسسته شد.

این هم یه نامربوط دیگه:

در حسرت ریختن آب چشم
به قصد فرونشاندن آتش دل
لحظه شمارم.
از وجودم ورنه
خاکستری بیش باقی نخواهد ماند

بعد هم دوباره این که من حالم خوبه. یه فیلم خنده دار دیده ام. از صبحونه تا شام رو هم مهمون بودیم.
از صدام حسین خبر دارم, طفلی همین دیروز یه آفلاین فرستاد گفت دارند پیداش می کنند. عکسش رو هم محرمانه برام فرستاد,خیلی شکسته شده بود. گفتم دیدی راست می گفتم. نباید این کارهای بد رو می کردی. گفت چه کنم؟ گفتم هیچی بی مقاومت تسلیم شو و زندگی کن و دیگه هم کارهای بد نکن. مجازاتت رو هم خوب و با سرفرازی بپذیربدون این که مثل افراد ابله و زبون تیر توی مخت خالی کنی!مردم باید فلاکت تورو ببینن و درس بگیرند.بزرگترین کاری هست که برای آدم ها می تونی بکنی. گفت به چشم کتبالوی گلم. هر کاری بگی همون رو میکنم.
کاش همه به اندازه ی صدام به حرفم گوش می دادند!!!

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

بی “خود”

Posted by کت بالو on December 14th, 2003

“خود” م را کشته ام
به هر سو می کشانم
هیکلی بی روح را
تکه گوشتی
با نام بیولوژیک قلب
هدایت ترافیک گلبولهای سفید
و گلبول های قرمز در رگهایم را
با موفقیت عهده دار گشته است
عشق به شکلی نوین
در قلب بی “خود” ام
جلوه گر خواهد شد
در گونه ی جدید زندگی
می توان پر افتخار
پر غرور
بی “خود”
در چشمان همه ی کودکان دنیا
شادان و بی گناه
نگریست و
مدتها خیره شد
خود را بر محراب یک عشق معتقد
بی رحمانه سلاخی کرده ام

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

سرزمین فراموشی

Posted by کت بالو on December 13th, 2003

فوران تب, هذیان, کلام
راهبه ای جوان پا به عرصه ی وجود گذاشته
همه ی دنیایش را تارک شده
و می تهذیبد, می پالاید روحش را
به پای همه ی دنیایی که باید به انتهای پاکی
به نهایت آرامش برسد
صداقت و پاکی
پایکوبی آغازیده اند
بر بالین یک خودخواهی محتضر
بر بستر یک خود،
،خود در حال احتضار
نوشدارو کاش
دمی پس از مرگ فرارسد

نشان سرزمین فراموشی را
به قیمت جان باید خرید.
،تنها چاره ی این عذاب ابدی
پاکدشت فراموشی است

نشان سرزمین فراموشی ها کجاست؟

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار.

رسم عاشقی

Posted by کت بالو on December 13th, 2003

اعتقادات من خیلی خیلی ساده و آسون هستند. خیلی راحت می شه توضیحشون داد. با وجود سادگی شون وقتی بهشون عمل می کنم یا سعی می کنم بهشون عمل کنم خیلی خیلی آرامش پیدا می کنم.

یه جمله ای هست که با تمام وجود بهش اعتقاد دارم اگه همیشه موفق بشم که بهش عمل کنم و اون اینه: نگذارید بدی بر خوبی پیروز بشه.
باز هم یکی دیگه از مفاهیم اصولی و اولیه ی مسیحیت است.
بحث سر اینه که می گه در مقابل بدی, بدی نکنید. اگر در مقابل بدی شما هم بدی کنید اونوقته که بدی به خوبی پیروز شده و این همون چیزی هست که نباید بشه.

در اونصورت خوبی می کنیم, هر قدر هم که در جواب بهمون بدی بشه. و می پذیریم که در زمان هایی بد بر خوب پیروز می شه , همونطور که قانون دنیا خیلی اوقات این رو به همه دیکته می کنه. اما نهایت دنیا و نهایت آدم ها به طرف درستی حرکت خواهد کرد و انسانیت غالب خواهد شد. نمی دونم می تونم درست مفهوم رو برسونم یا نه.

به عبارتی طبق اعتقاد من -نمی گم بهش عمل هم می کنم – هر تلاشی در دنیا باید در جهت شاد کردن و زندگی بخشیدن و اعتلای آدم ها باشه. در جهت عشق ورزیدن به اونها بدون این که این عشق ورزی اونها رو آسیب برسونه یا باعث آسیب رسیدن به کس دیگری بشه. خوب نگاه کردن به همه ی آدم ها اصله و این که بپذیریم همه ی آدم ها اشتباه می کنند, اما باید دوستشون داشت. چرا که دوست داشتن آدم های خوب از دست همه کس بر میاد. اما دوست داشتن آدم های بد هست که اصله و اهمیت داره. و خیلی از بدی ها هستند که فقط و فقط به دلیل محبت ندیدن و نبودن عشق به وجود میان.

در مورد آدمهای بد بزرگترین مشکل اینه که خودشون, خودشون رو از بالاترین لذت ها و عشق ها محروم می کنند. به عبارتی ما عشق رو بهشون می دیم اما اونها نمی تونند اون رو بگیرند و سعی می کنه با چیزهای دیگه ای خوشحال بشند که مسلما هیچ کدوم به اندازه ی دوست داشتن و دوست داشته شدن آدم رو خوشحال نمی کنند.

من فکر می کنم خداوندی به مفهوم یک شعورو توانایی مطلق موجود در هستی وجود داره و این شعور, عشق مطلق هم هست. به نظر من هر آدمی باید در جهت دانا شدن و توانا شدن و عشق ورزیدن سعی کنه. اونوقته که هر آدمی به شکل اعتلا یافته ی خودش نزدیکتر می شه. دانایی و توانایی بدون عشق ورزی کاملا بی فایده است و عشق ورزی هم بدون دانایی و توانایی کار چندانی از پیش نمی بره.

تا همین جا بسه. اگه همین طور ادامه پیدا کنه پاپ اعظم موقعیت شغلی اش به خطر می افته. من به نفع پاپ اعظم کنار کشیدم فعلا.

خواهر روحانی, کت بالوی مقدس, سنت کت کت.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار

تداوم زندگي

Posted by کت بالو on December 12th, 2003

معشوق را جان بايد داد
و چه ساده
و چه شيرين

نفس را حبس بايد کرد

طپش قلب را
و ضربان نبض را
و گردش خون در دل را
توقف دادن چه آسان است

رهايي از بند زندگي چه آسان و
چه شيرين است

براي پس دادن تاوان يک اشتباه اما
زندگي بايد کرد
اشتباه را
زجر بايد کشيد
در چشم اشتباه
نگاه بايد کرد
اشتباه را
زندگي بايد کرد
تداوم زندگي در مرگ را
زندگي بايد کرد

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

شعر

Posted by کت بالو on December 12th, 2003

تنها آرزوی دست یافتنی اینک
رفتن به صومعه است
تارک دنیا باید شد
باید به صومعه بروم
باید تارک دنیا شوم
باید تنها شوم
خداوند کجاست؟
در کدامین نگاه
یا در پس کدامین خم زندگانی ام
خداوند را جا گذاشتم؟
تارک دنیا باید شد
آرزوی غیر محال اکنون این است
————————
آتشی که کاشانه ات را می سوزد
و می بلعدش
و کاشانه ی همسایه را طعمه ی زبانه اش می کند
باید, باید, باید,
با خاک , با آب, با جان حتی
در نطفه خفه
و در بطن خاموش کرد
کاشانه ها را نجات باید داد
——————-

خانم ها, آقایون نترسین. نگران نباشین. کت بالو نمی خواد بره صومعه. جایی هم آتیش نگرفته.خدا هم همون جای قبلیش هست و طبق آخرین اخبار یه ربع پیش هنوز گم نشده. نگرانش نشین.
فقط ساعت 1 نصفه شبه. کت بالو دوباره مفهوم تازه به جونش افتاده و شاعر شده. لوس شده دیگه. ولش کنین.
نمی دونم چرا همیشه شعر که می نویسم بعدش باید واستم و توضیح بدم وگرنه حسابی خیالم ناراحته که نکنه کسی فکر بدی بکنه. به اخبار گوش می دادم, یه دیوار رو خراب کرده اند, ریخته روی مدرسه بغلی که کلاس زبان توش بوده. یه مرد جونش رو ازدست داده, منتها برای نجات یه بچه ده ساله خودش رو انداخته روی بچه و اینطوری جونش از دست رفته. از طرفی یه جای دیگه ی شهر هم نشت گاز شده بود و راه ها رو بسته بودند. این دوتا مفهوم با هم قاطی شد و اون شعر دومیه درست شد.
بعدش هم خیلی حوصله ام از این همه کار و رقابت سر رفته. برای هیچ چیزی سقفی وجود نداره. آخرش هم هیچی. فکر کن یه عالمه پول در آوردی و همه ی دنیا رو هم صاحب شدی و نشستی جای این بوش احمق. وقتی نتونی خوشحال باشی و خوشحال کنی به چه درد می خوره؟ یه جورایی توی روزمرگی , دارم تبدیل به یه آدم بی خبر از خودم میشم. بدکی نیست اگه یه مدت حسابی به خودم فکر کنم و توی صومعه بشینم. به همین سادگی. تو رو خدا فکر های دیگه نکنین. باشه؟ وگرنه مجبورم هیچ کدوم رو پابلیش نکنم.

فردا صبح که کت بالو از خواب بیدار بشه دوباره همون کت بالوی شاد و شنگول می شه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

آی آدم ها…

Posted by کت بالو on December 11th, 2003

آی آدم ها..
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره, جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را

.
.
دیروز یه ایمیل به دستم رسید با یه نامه که بهش الحاق شده بود.
Download file

کسی هست که برای ادامه ی زندگی مشکل داره و نیاز به کمک داره. کمکی که شاید هر کدوم از ما بتونیم بهش بکنیم.
بارهای سنگینی هستند که یه نفر نمی تونه بلند کنه. اگه ده نفر, صد نفر, هزار نفر, صدهزار نفر جمع بشن و هر کدوم یه گوشه ی اون بار رو بگیرند, دیگه اون بار, بار نیست. می شه قد یه ذره برای هر یه نفر, و به مقصد می رسه.

یه بار دیگه, همه باهمدیگه, یکصدا و عاشق,می تونیم به یکی دیگه از خونواده ی بزرگمون کمک کنیم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

ميهمان

Posted by کت بالو on December 10th, 2003

چون هميشه
تنها تصميم گرفت
آن زمان که دگر بار
شادي را
ميهمان قلب عاشقم کرد
قلبم را چو بنگري اکنون
سرخ است آتشين
از شادي ميهمان ناخوانده
ميهماني که ديگر نه به دعوت من
که به دعوت او
به دل من پاي مي گذارد
ميهمان زيرا نيک دانسته است
صاحب اين خانه
ديگر من نيستم

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

توبه ي آخرين

Posted by کت بالو on December 8th, 2003

بار ديگر معبودم تعميدم داد
توبه ام اين بار توبه ي آخرين است
ديگر نه هزار يکشنبه به دنبال خواهد بود
و نه هزار عيسا که خود را قرباني گناهانم کند
آخرين يکشنبه ي من رسيد
و رفتم که اخرين بار عروج کنم
بر پله هاي قدر شناسي
بناي زندگي نهم
و بر پله هاي عشق
بستايمش با آخرين شعرم
و بگويم
عيسي اگر تعميد يافت
و اگر عروج کرد
زندگي جاودانه يافت در عشق
عشقي بي همتا
من نيز
در بستر يک کلام مقدس
و در بستر يک عشق بي مثال
مي روم تا زندگاني جاودانه بيابم
تعميد يافته ام
مسيح اگر رفت
و بر خود گرفت تمامي گناهان خلق را
باز خواهد گشت
پيروز
پر عشق
سربلند
بازگشت مسيحا را هر لحظه منتظر باش
چنانچه من نيز
به بازگشت ناگزير عشق
اعتماد و اعتقادي استوار دارم
و مي دانم خواهمش يافت او را اگر
به بازگشت عشق
و به بازگشت شعر
عاشقانه مومن
و عاشقانه وفادار باشد

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار