شعر

Posted by کت بالو on December 8th, 2003

اي ماه چو ابر بس گرستم بي تو
از دست فراق تو بخستم بي تو
برخاستم از جان چو نشستم بي تو
وز شرم بمردم چو بزستم بي تو

رومي

دلم چون ديگ جوشون در خروشه
پر از ناله ست و بيرونش خموشه
اگر نزديکتر آيي تو بيني
که خون در قلبم از عشقت به جوشه

کت بالو

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

سوغات

Posted by کت بالو on December 6th, 2003

دل سپرده ای همه ی آنجه داشت, از شعر و از خوشبختی, از عشق و از خدا, برای معبودش سوغات برد. آن را گرفت بی هیچ سخنی.

چندی بعد, معبود, دل سپرده را میهمان سرایش کرد. و دل سپرده سوغاتش را دید در میان تمام سوغات های دیگر, باز و دست نخورده, کهنه و نو, خاک گرفته و تازه, بی هیچ نشانی از وجود او, و سرای معبود هنوز پذیرای بی نهایت سوغات ها.

و دل سپرده تازه به خاطر آورد که این سوغات از آن خودش نبوده, که سال ها سال قبل سوغات را به دیگری هدیه کرده بوده, که سوغات را از دل سپرده ای به یغما برده بوده.
————————————–
شب حسرت

—————————————
امروز فهمیدم که مامانم خواننده ی وبلاگم شده.
مامان عزیزم, خیلی دوستت دارم.اگه وجود دارم , اگه اینجا هستم, اگه خوشبختم, اگه می تونم روی پای خودم واستم و وبلاگ بنویسم, اگه یه شوهر خیلی خوب دارم و یه سری دوستانی که دوستم دارند, همه به خاطر اینه که تو مامانم بودی. به خاطر اینه که به من دوست داشتن رو یاد دادی. برای اینه که تو و بابا خیلی خوشحال بودین و همه رو دوست داشتین و خوش حال بودن رو به من یاد دادین. اگه به من توی خانواده خوشحال بودن و دوست داشتن رو یاد نداده بودین هیچ وقت توی زندگیم یادشون نمی گرفتم.
بهت خیلی خوش بگذره . به من که خیلی خوش می گذره.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

شرح یه عکس و عاشقی

Posted by کت بالو on December 6th, 2003

jpeg

این عکس خیلی من رو به فکر فرو برد. خیلی عکس قشنگیه.
شده یه نفر رو اینقدر دوست داشته باشین که از خودتون گذشته براتون مهم نباشه با این که خیلی خیلی دوستش دارین اما مال خودتون باشه.
فقط و فقط بخواین که خوشبخت باشه و توی صورتش شادی رو ببینین, صرفنظر از این که با شما باشه یا نباشه.
مثل دخترک دست راستی ببینین که داره یکی دیگه رو بوس می کنه , اما بر خلاف دخترک دست راستی کیف کنین از این که کیفور و خوشحاله در عین حال که پر می کشین که به جای دخترک سمت چپی باشین!!!
بهش نگین چقدر دوستش دارین برای این که راحت بتونه پروازش رو بکنه. و سکوت کنین فقط برای این که خوشحالتر و راحت تر باشه. حاضر باشین حتی آرزوها و خوشبختی خودتون رو بدین فقط برای این که اون خوشحال باشه.

تو رو خدا پشت سرمون حرف در نیارین ها. گل آقا همین بغل نشسته و داره تمرین گیتار می کنه. بعد هم عجله داریم که کارامون رو تموم کنیم و بدویم توی بحبوحه ی بی پولی بریم تیم هورتون دوتا قهوه ی دبش بخوریم و برگردیم. دوتایی هم می ریم و هیچ نفر سومی توی کار نیست.

از چند تا نوشته پایین ترم شروع کردم روی هر نوشته ام یه آهنگ ایرانی خیلی ساده که من رو حسابی توی حال و هوای نوشته هه می بره و به انتقال احساسم کمک می کنه رو لینک دادم. خودم خیلی خوشم اومده. وقتی می رم توی آرشیو و نوشته های قبلی رو می خونم, آهنگش رو که گوش می کنم خیلی راحت تر احساسی که اون زمان داشتم در خودم ایجاد می شه.

این هم آهنگ این نوشته است.

جای همه تون خیلی خالیه. بابا جون, من خیلی همه تون رو دوست دارم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

بابا طاهر

Posted by کت بالو on December 4th, 2003

ندونم لوط و عريانم که کرده
خودم جلا و بي خونم که کرده

بده خنجر که تا سينه کنم چاک
ببينم عشق بر جونم چه کرده

دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

گندمزار

Posted by کت بالو on December 4th, 2003

توی تمام مسیرم بین خونه و محل کار, تنها جایی که پر از گندمزاره توی ماشینمه !!
اما چه باک اگه یه گندمزار ناب یه جای بکر دلم هست که دست آدمیزاد و خدا هم هیچ وقت بهش نمی رسه. توی گندمزاره یه دریاچه هست و یه عالمه چنار, با یه عالم مرغابی… و بارونی که همیشه توی دلم روی دریاچه و گندمزار و چنار می باره و مرغابی ها رو شاد نگه می داره.
چه باک اگه دلم رو دارم آینه کاری می کنم که وقتی توش نگاه کنی تلالو مهتاب روی دریاچه و گندمزار و چنار و مرغابی رو شفاف و پاک و به صد رنگ و شکل می بینی.
نکنه یه روزی فقط همین گندمزار دلم بمونه و خودم و خودم و دریاچه و مرغابی هاش با درختهایی که فکر می کنم چنار باشند.
بارون, بارون, بارون می بارونم تا گندمزارم شاداب بمونه.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

سه عنصر

Posted by کت بالو on December 3rd, 2003

اون شبی که خيلی خوابيدم احتمالا خوابهای زيادی ديده ام که يادم نمياد.
يه دونه اش اما خوب يادمه. رفته بودم طلا بخرم. يه سينه ريز بود. آقاهه که آوردش که من ببينمش گفت که اين اون سه عنصر جاودانی است: ايمان و اميد و محبت.

می دونم عده ی زيادی از شما خداوند رو قبول ندارين. عده ی زيادی از شما هم مسيحيت رو قبول ندارين. من هم تا ۵ سال پيش اصلا و ابدا موجودی به نام خدا رو قبول نداشتم. اما حالا عاشق مفاهيم مسيحيت هستم. ازم نپرسين دليل منطقی يا غير منطقی ام چيه. ننشينين توی جايگاه قضاوت. اصلا اين قضاوت کردن نداره. هر کسی با يه مفاهيمی هماهنگی داره. هر کسی يه جايی آرامش داره. من در جايی که هستم آروم هستم و عاشق و در حد خودم خوشحال.

وقتی اون خواب رو ديدم يه جورايی همه ی موجوديت و تعاريفم رو از دست رفته ديده بودم. اين خواب بر مبنای يکی از اعتقادات مسيحيت و يکی از جملات انجيل هست که می گه زمانی که هيچ چيز در دنيا نباشه مطمئن باشين که هنوز سه عنصر باقی مونده. سه عنصر جاودانی که نابودی پذير نيستند. اون سه عنصر عبارتند از ايمان و اميد و محبت.
من محبت رو توی خودم دارم. اصلا نمی تونم از دستش خلاص بشم. اين يکی رو مطمئنم. می موند ايمان و اميد. دوتا چيزی که يادم رفته بود وجود دارند. خداوندی که به دلايلی وجودش رو از ياد برده بودم.
دوباره دارم توی خودم می گردم و خداوند و ايمان و اميد رو پيدا می کنم.

کسانی توی زندگی آدم هستند که برای آدم از جونش خيلی عزيزترند. کساني هم توي زندگی آدم هستند که آدم از جونشون براشون عزيزتره. من هميشه اين دودسته آدم توی زندگی ام رو از همه بيشتر آسيب می رسونم.
اصلا اين توی کاتالوگ منه. متاسفانه برای تصحيحش بايد از نو يه کت بالو ساخت. دارم سعی می کنم ببينم می شه ساخت يا نه.
يادم مياد يه موقعی گفته بودم اشک از چشمام نمياد. راست می گم. من وقتی اشک می ريزم نمود بيرونی نداره. تازگی ها يه دوسالی هست که اينطوری شده ام. اشک هام توی دلمه. اتفاقا کم هم نيستند. (ياد جوکی افتادم که به يه هموطنمون گفتند از ته دل گريه کن!! مورد من با اون فرق داره ها).

امروز دوباره دارم يواش يواش پيدا می شم.
اگه دوباره گم بشم معلوم نيست چی به سرم مياد.

خودخواهی های مهمی توی دلم باقی مونده اند. خلاص شدن ازشون از عهده ام خارجه. شايد هم انقدر خودخواهی شيرينه که دلم نمی خواد از دلم بيرونش کنم. چاره اش صبره و زمان. می دونم.

فقط يه بار ديگه بهتون خبر بدم. توی دلم يه دنيا عاشقی هست و يه دنيا خوشی و شادی. اگه کسی به اين دوتا احتياج داره بدون اين که چيزی در مقابلش بده بدوه بياد که دل من جای اين همه رو نداره.

دوستتون دارم خوش بگذره به اميد ديدار

نفرت انگیز: خلیج عربی

Posted by کت بالو on December 2nd, 2003

این رو آرمین گیله مرد عزیز توی نظرخواهی در جواب سوال من نوشته:
سلام .. متاسفانه دولت فاسد ایران تقاضای شرکت (فعلا) بعنوان ناظر در اتحادیه عرب رو داده تا عضو کامل اتحادیه عرب بشه حتما بعدش هم بدون مشکل خلیج فارس میشود خلیج عرب ……

نمی دونم چه حد واقعیت داره. چیزی که گل اقا می گه اینه که ایران به عنوان ناظر می خواد بره توی اتحادیه.
از نظر سیاسی و منطقه ای و اینطور حرف ها دانش اش رو ندارم که بتونم ابراز عقیده کنم. اما فقط یه چیزی رو خوب می دونم و اون هم اینه که کار ایران به دست یک عده غیر ایرانی یا اگر بخوایم خیلی بهشون لطف کنیم وطن فروش افتاده.
بشینم اینور دنیا و از کنار گود بگم لنگش کن. یکی نیست بگه دختر جون اگه خیلی داری غصه می خوری بفرما, کی جلوت رو گرفته , مبارزه بفرمایید لطفا. اگه ساکت بشینم و صدام در نیاد این حرص و جوش رو چه کنم.
بگم وای سوخته ام, نگم وای سوخته ام.

امیرکبیر و مصدق و رضا شاه دیگری آیا پیدا می شه؟ وطن پرستی آیا وجود داره؟ از جان گذشته ای, یک نابغه, یک موجود خیلی خیلی توانا و دانا و عاشق آیا پیدا می شه؟ قبلی هایی که پیدا شدند چی به سرشون اومد؟ کجا رفتند؟

یادمه توی یکی از سایت ها –آریامهر بود به نظرم- در مورد تاریخچه ی این خلیج شرح داده شده بود. تاریخچه ی جالبی بود. نمی دونم تا چه حد مستند بود اما دور از واقعیت هم به نظر نمی اومد.

نمی تونم تصمیم بگیرم اگر خلیج فارس هم تغییر نام بده و بشه به نام اعراب چه احساسی پیدا می کنم. فکر نکنم در این مورد رای گیری هم چاره ی کار باشه.

با اجازه از حسن آقا این شعر رو اینجا میارم. بی ادبیه , ببخشید. اما مفهومی که داره به کلمات بی ادبی که استفاده کرده در. به هر حال همه مون این کلمات بی ادبی و موارد استفاده شون رو می دونیم و همه مون هم بزرگسال هستیم.
شعری است از میرزاده ی عشقی که خود حسن آقا هم از ناناجان کش رفته:

مرا چه کار که يک عمر اه و ناله کنم
که فکر مملکت شش هزار ساله کنم
وطن پرستی مقبول نيست در ايران
قلم بيار من اين ملک را قباله کنم
من التزام ندادم که گر در اين ملت
نبود حس وطن پرستی اماله کنم
بگو به ..یــر خر اماده باش و حاضر کار
بمادر وطنت زين سپس حواله کنم
سزای مادر اين ملک انگليس دهد
چرا ز ..یــر خر انقدر استماله کنم

حقیقت تلخی است که میرزاده ی عشقی 110 سال پیش سروده و گویا هنوز که هنوزه وضع به همین منوال مونده.
فقط یه حرف دیگه:
مهم اسم خلیج فارس و اسم ایران نیست, مهم روحیه و غرور ملی ای هست که در ایران وایرانی از بین برده شده. اگر از کسی و از ملتی غرورش رو گرفتی, اگه یادش رفت که با همبستگی و اتحاد چه می تونه بکنه, اونوقته که می تونی هر بلایی خواستی به سرش بیاری. اونوقته که مفهوم آزادی و حقوقش ازیادش می ره.
اگر غرور ملی باشه؛ اگر حس دفاع از حق و حقوق باشه, اگر شناخت و لزوم آزادی داشتن در میون باشه, اونوقته که نه اسم خلیج فارس عوض می شه و نه سایر منافع ملی به خطر می افته.
اونوقته که ایران و ایرانی در دنیا باقی می مونه و سربلند می شه.
بگو کیه که این انشاها رو از بر نمی دونه. یه بار دیگه گفتن اش که عیبی نداشت. هان؟
این هم یه آهنگ قشنگ از شهرزاد سپانلو که خیلی دوستش دارم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

سياه سپيد

Posted by کت بالو on November 30th, 2003

برف سپيد, سپيد, سپيد
تولدم را ياد آورم مي شود
سپيد بودم,
برف بودم,
اكنون اما سياه, سياه, سياه
اگر سياهم اما
لااقل زغال بايدم بود
زغال سياه
آتشم زده است
آتش عشق
ميسوزم و ميگدازم و گرماي محبت مي دهم
به هر آنكه سرد است و تاريك است و منجمد
زغال سياه را چاره
سوزش است تا واپسين دم نابودي

دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار

یادی از آن دو

Posted by کت بالو on November 27th, 2003

نمی دونم سالگرد فوت فریدون فرخزاد کی است. فرقی هم نمی کنه. همیشه و همیشه شهامتش ودیدگاه و انسانیتی که درش احساس می کردم رو تحسین کردم. .
خیلی دوستش دارم.
خواهرش رو هم همین طور. در این دونفر “عصیان”ی هست که در کمتر کسی پیدا می شه. عصیانی نه بی دلیل و تهی, که کاملا به جا و زیبا.اون چیزی هستند که من همیشه دوست داشتم باشم اما نتونستم و جراتش رو هم نداشتم.
به یاد فریدون عزیز:

چشم تو

***
و یه تکه شعر از فروغ عزیز:

من از میان ریشه های گیاهان گوشت خوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ای ست که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند
وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغهای مرا تکه تکه می کردند
وقتی که چشم های کودکانه ی عشق مرا
با دستمال تیره ی قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود, هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم, باید. باید. باید
دیوانه وار دوست بدارم.

دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار

من آمده ام, كه عشق فرياد كنم

Posted by کت بالو on November 27th, 2003

سلام
من برگشتم.
فكر مي كردم خيلي طاقت نيارم.
برگشتم كه از دوستان خيلي خيلي خوبي كه گل آقامون رو تنها نگذاشتند تشكر كنم.
شبي كه گل اقا اون نوشته رو نوشت, به هر دليلي, باعث شد يه بار ديگه دوست هامون رو كشف كنيم. دوستي هامون رو قدرداني كنيم.
طي يك ساعت ۵ نفر سراسيمه بهمون تلفن زدند و همه گفتن كه مي خوان بيان پيشمون.
به همه اطمينان داديم كه چيزي نيست و اين فقط يه داستانه.
بعضي ها هم كه يه كم دورتر بودن ايميل فرستادن كه حسابي كيف كرديم.
گل آقا گفته كه ديگه نمي نويسه. اما من برگشتم و فكر مي كنم به غير از زمان هايي كه يه كم به خودم استراحت بدم, هميشه بنويسم.
من مي نويسم چون مي خوام به همه بگم كه چقدر دوستشون دارم. چون فكر مي كنم ما همه هميشه به كمك احتياج داريم و من دوست دارم به كساني كه دوستشون دارم تا هر جايي كه بتونم كمك كنم.
فكر مي كنم مسئوليت دارم دونسته ها و خوشبختي هام رو به اشتراك بگذارم.
من خيلي خوشبختم. من خيلي خوشبختم.
يه عالمه بوس براي همه تون.
واقعا متشكريم.
دوستتون دارم, خوش بگذره , به اميد ديدار