یه روزی نه سرد و نه گرم, با حدودا چند ساعت پر از خوشحالی!!! با بقیه ساعت های نیمه خوشحالی. با یه مقدار پیاده روی, با یه دونه قهوه یا آبمیوه تیم هورتون, با یه عالمه فکر و رویا و خیال, با یه عالمه داستان و عاشقی,با یه عالمه شعر و معما و متل, بی سردرد, بی دل درد, بی غم و بی درد.
بدون آقا جیمی, بدون مارتین خره که رفته دندون عقلش رو در بیاره, بدون شرکت کذایی عریض و طویل…
اصلا چی بهتر از یه همچین روزی, در چنین روزی می شه چند ساعتی از بهشت رو تجربه کرد و برای ورود بهش آماده شد.
توی بهشت می بینمتون.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
دستهایم را در دستانش گذاشتم. چشمهایم از همان اول بسته ی بسته بود. حسم اما آگاه و بیدار.
قرار است به ماه برساندم. قرار است خورشید را به من نشان بدهد.
تولد یک چیز نوین, حس عجیب ناشناخته بودنم برای خودم, حس عجیب غیر منتظره بودن ام.
نیروی عجیب ام برگشته, کار می کنم و کار می کنم و کار می کنم. حس انرژی بسیار داشتن لحظه ای رهایم نمی کند.
لحظه های پیشین از دست رفته اند. لحظه های نوین در راهند اما.. و لحظه ی اکنون, پر از احساس خوشبختی. خوشبختی های لحظه ی اکنون را کشف می کنم.
به روح بزرگی تکیه کرده ام, که قرار است مرا کشف کند. در خلسه ای قدم بر می دارم خالی از احساس آگاهی از خود.
زندگی نو می شود. زندگی نو می شود.
کاش شاعر بودم. کاش می شد شکوه لحظه ها را چنانچه حس می کنم شعر کنم.
کاش نقاش بودم, کاش می شد شکوه لحظه ها را چنانچه می بینم نقاشی کنم.
کاش بلد بودم حسم را, که فقط در من شکل گرفته, تبدیل کنم به حسی که با یکی از احساسات پنج گانه ادراک شود.
کاش برای بیان حس کلمه ای در فرهنگستان ابداع شده بود.
او حتما می تواند کلمه ی حسم را برایم ابداع کند.
او برای هر پرسش من, پاسخی دارد.
و من از هم اکنون تا آخر دنیا پرسش ام.
…..
نگران نباشید. مست نیستم. حالم خوبه. فقط به اندازه یه دنیا خوابم میاد. شب همگی به خیر.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
یه بار دیگه گوش کنید.
یادش شاد. چقدر با این آهنگ و ده ها آهنگ دیگه و صدای قشنگش شاد شدیم.چقدر همه مون از این آهنگش خاطره های خوب داریم.
روحش به شادی شادترین آهنگ ها و ترانه هاش باشه.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
—————————–
به ایوان می روم ودستم را بر پوست کشیده شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغ های رابطه تاریکند
—————————–
از عوارض یکشنبه غروبه. فردا صبح انشالله بهتر می شه. برم سر کار و زندگیم, غم و غصه یادم بره.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
زندگی سخت می شه وقتی به یه جایی برسی که ببینی پر شدی از احساس و کلمه برای گفتنش کم میاری.
کاشکی احساس مثل ریاضیات بود. می گفتی دو دوتا می شه چهار تا و استدلال می کردی و اونچه رو که تو فهمیدی همه می فهمیدن. اما احساس با ریاضیات فرق داره. نمی شه احساسی که داری به کسی بفهمونی. نمی شه کلمه و جمله بکنی اش و تحویل دیگران بدی. برای همین است که شاید همیشه ریاضیات رو به شاعری ترجیح داده ام.
می ری بقالی و پنیر رو وزن می کنه. پولش رو میدی و میای بیرون و میدونی که به قیمت بازار خریده ای و تموم شده یا معامله خوبی کرده ای یا به هر دلیلی سرت کلاه رفته. اما وقتی احساس رو, وقتی عشق رو به کسی می دی دیگه وزن نمی تونی بکنیش. نمی تونی مظنه بازار رو بسنجی و ببینی چه بهایی رو برای چی داده ای. اصلا نمی دونی در مقابلش چی گرفته ای.
شاید توی دنیای دیگه اصل و اساس همین باشه. اصل و اساس بر مبنای فهم احساس و ادراک احساسات دیگران باشه, درست مثل حالتی که ریاضیات و منطق توی این دنیا داره. شاید توی دنیای دیگه مقیاس برمبنای احساسات و محبتی باشه که به دیگران داده ای. نمی دونم…
ببخشید, حالم یه جورایی غیرعادیه و نصفه شبه و دارم پرت و پلا می گم. خیلی خودتون رو درگیرش نکنین. حتما فردا سرحال میام.
فعلا مجبورم برم سراغ یه سری چیزهای واقعی تر. مایه کتلت ام رو باید بگذارم توی فریزر مادر که مسموم نشیم زبونم لال. اونموقع تنها چیزی که کمک نمی کنه احساس محساسه.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
ازم شعر خواسته بودین؟ بفرمایین:
عاشق شده می دونم
بر تار دو زلفونم
تیری شده در قلبش
هر دونه مژگونم
————-
عاشق شده ام دانم
بر مهر و جوونمردیش
بر رسم و به چشمونش
بر خوبی و بر رندیش
درجه یک نیست, ببخشید. اماخوب آخه من هم شاعر نیستم.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
تو که هستی
همه ی خواهش ها
همه ی هستی من
همه زندگی ام
رنگ تو را می گیرد
به تو می اندیشم
من دگر
نه به سی سالگی ام
نه به مبهم هایم
و نه به آینده
هیچ نمی اندیشم
به تو می اندیشم
ای سراپایت سبز
ای جواب همه ی پرسش ها
ای تو ماوا و مکان
و تو آرام و قرار
چون تو هستی همه اش
به تو می اندیشم
من همه خواسته و
تو همه پاسخ من
من همه ناقصم و
تو شدی پاره تن
ای تو تسکین و کمال
به تو می اندیشم
ای سراپایت عشق
ای کلامت سرشار
ای لبانت پرمهر
ای دو دستت لبریز
ای دلت پر زعطوفت
به تو می اندیشم
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
پیوست: این لینک رو هم ببینین. از وبلاگ آبنوس کش رفته ام.
کمی خسته و درگیر ذهنی هستم.
می خواستم کاری رو بکنم که فهمیدم آمادگی اش رو ندارم.
وبلاگم داره خیلی وقتم رو می گیره.
نیاز به استراحت دارم.
تامدتی چیزی نخواهم نوشت.
اما حتما دوباره برمی گردم. وقتی خستگی هام تموم بشه حتما برمی گردم.
چون که:
دوستتون دارم,
.
.
خوش بگذره, به امید دیدار
معانی همه واژه ها
در تو دوباره نو شد
احساس
بی دعوت من به خلوت من پاگذاشت
احساسم دیگر
با تو تعریف می شود
و من احساس سیالی را دارم
در بی نهایت حس عشق
و در بی نهایت حس گناه
کاش به اندازه تو سرشار بودم
کاش مثل تو می دانستم
همه معانی را
همه تعاریف را
کاش می توانستم
احساسم را کلمه کنم
کاش شاعر بودم
ای یگانه ی من
ای تعریف دوباره ی زندگی
به من زندگی را بیاموز
به من سرشار شدن را
بخشیدن را
دانستن را بیاموز
ای نهایت من
به من
تو بودن را بیاموز
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
يه دختركي تازه كشف شده.
امروز خيلي روز خوبي براش نبوده. اما تصميم گرفته كه بقيه امروزش رو خيلي خوب ادامه بده.
كار خيلي داره بهش فشار مياره و احساس مي كنه كه خيلي از همه دنيا عقب مونده.
حالا دختركه داره سعي مي كنه از تمام قواش استفاده كنه و جلو بره و دنيا رو بگيره
آرزوهاي بزرگ…..
قصه ما به سر رسيد, كلاغه به خونه اش نرسيد.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار