Posted by کت بالو on October 16th, 2003
لعیا جونم
این بلو توت که می بینی در چند تا کلام ساده اینطوری تعریف می شه:
یه ارتباط بیسیم بین هر دو چیزی که این استاندارد رو پشتیبانی کنن ممکن می کنه. اگه من و تو هم این استاندارد رو داشته باشیم میتونیم یه کارت قورت بدیم و با هم دیگه ارتباط بلو توت برقرار کنیم.
روی فرکانس 2.4 مگاهرتز کار می کنه.
مثال های ساده اش برقراری ارتباط بین گوشی موبایل و هدفون گوشی است یا بین رایانه جیبی و رایانه رومیزی خودت یا بین رایانه جیبی و اینترنت.
تا حالا روی گوشی هایی که دیده ام یه کارت سخت افزاری نیاز بوده که این ارتباط رو میسر بکنه. اما شاید گوشی ها یا کامپیوتر های جیبی ای هم باشند که این کارت رو توی خودشون داشته باشند و نیاز به سخت افزار اضافه ای نباشه.
هیچی دیگه. این مختصری بود از اون چیزی که درباره این تکنولوژی می دونستم. لطفا اگه هر جاش اشتباه یا ناقصه کمک کنید. این سوال رو یه خانم گل پرسیده که باید جوابش رو قشنگ و درست داد.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار
Posted by کت بالو on October 16th, 2003
چندی ست در هر آینه که نگاه می کنم
صورت متفاوتی می بینم
بین همه این صورتک ها اما
یک چیز اشتراک دارد
در همه این صورتک ها
یک احمق کثافت می بینم
Posted by کت بالو on October 15th, 2003
من برای تو مفهومی تازه می جویم
منتظر شنیدن تعریف تازه ی بودنت هستم
آنطور که می خواهی
آنطور که هستی
از بین لبانت
و از لابلای انگشتان توانایت.
در بیت نگنجیدی
وزن نگرفتی
قافیه ای برایت پیدا نکردم
گفتی مفهوم نو
در شعر نو جا میگیرد
در شعر سپید
نوبت آن رسید
که عاشق شوم
به معشوقی که هیچ شکل نمی پذیرد
به معشوقی که مرا نمی بیند
و باید ستایش شود
عاشق معشوقه ام شده ام؟
یا دل به عشق سپرده ام؟
Posted by کت بالو on October 14th, 2003
دلم كرده دلش رو عاشق و ريش
خودش گفته به صد ترفندو تشويش
چو مي دونه كه در بندم اسيره
به دست پس مي زنه با پا كشه پيش
تو رو خدا يكي جلوي من رو بگيره.همين طوري داره از مغزم شعر تراوش مي كنه. خودم وحشت كرده ام.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به اميد ديدار
Posted by کت بالو on October 14th, 2003
نگاه اون دو چشمونش قشنگه
قوای دست مردونه ش قشنگه
چو پنهونی کشه بر شونه ام دست
حیا و چهر گلگونش قشنگه
.
گل آقامون می گه خجالت بکش. این چه شعریه که تو نوشته ای؟
شما بگین تو رو به خدا, این شعر بده؟
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 13th, 2003
دلم از عشق مژگونت غمینه
تنم خسته ست و قلب من حزینه
غم عشقت به درگاهش ببردم
بگفتا عاشقی, حقت همینه
****
توکه گفتی چشام جام شرابه
تنم اما ببین پاک همچو آبه
نترس ار از می چشمم شوی مست
برای پاک شستن چون تنم هست
****
دوستتون دارم, خوش بگذره , به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 13th, 2003
یه سری برنامه های تلویزیونی در کانادا با ایده های متفاوت هست که به نام “realtyTV” نامگذلری می شن.
به نظر من که خیلی سرکاری هستن و کمتر هم پیش میاد که نگاه کنم.
در این دسته برنامه ها, از بین مردم عادی کسانی میان و طبق روند و موضوع برنامه, این برنامه رو اجرا می کنند.من خیلی اوقات به این موضوع فکر می کنم که آیا من می تونم یه زمان برم و توی یکی از این برنامه ها نقش ایفا کنم.
مثلا در یه سری برنامه 20 قسمتی فرضا یه دختر خانم باید از بین 25 نفر آقا پسر, همسر خودش رو انتخاب بکنه یا برعکس. هر چی فکر می کنم می بینم آخه چطور می شه از بین 25 نفر در طول 20 برنامه یه نفر رو انتخاب کرد. در طول این 20 برنامه هر بازی که بگی می تونی سر ملت در بیاری. می تونی از 25 نفر مقابلت کادوهایی بگیری (چه کیفی می ده) و ببینی که هر کدوم چه کادویی بهت می دن.( من مسلما عاشق طلا یا ماشین هستم و با کادویی که صرفا ارزش معنوی داشته باشه میونه ای ندارم). می تونی همه شون رو ماچ کنی و ببینی کدوم یکی بهتر از بقیه ماچت می کنه. می تونی باهاشون بری برقصی و ببینی که کدوم یکی با تو هماهنگ تره. می تونی با همه شون رابطه جنسی داشته باشی و ببینی کدوم یکی رو ترجیح می دی (این قسمتش معمولا توی تلویزیون نشون داده نمی شه. صبح روز بعدش فیلمبرداری می شه وشب قبلش, اما در بعضی از سریال ها بعدش ویرایش بدون سانسور بیرون میاد که می شه از بیرون تهیه کرد و اگه خیلی کنجکاو باشین ببینین که این بی تربیت ها شب رو چکارها کرده اند). می تونی همه آقایون رو با همدیگه ولشون کنی و یه عالمه هم الکل بگذاری دم دستشون و ببینی که آخر سر کدومشون عاقل و معقول می مونه.( این به نظر من از اساسی ترین آزمایشات قبل از ازدواجه. مردی که مست کنه من رو متنفر می کنه.)
حالا من هر چی فکر می کنم می بینم که می شه از 25 نفر در طول 20 هفته کادو گرفت. می شه 25 نفر رو در طول 20 هفته ماچ کرد, می شه با 25 نفر در طول 20 هفته رابطه جنسی داشت(ببخشید ها اما این وبلاگ خواننده ای که جریان رو ندونه نداره), می شه با 25 نفر در طول 20 هفته رقصید و بهش گفت قربونت برم. اما این که چطوری آدم بتونه روحش رو با 25 نفر در طول 20 هفته (شاید هم کمتر یا بیشتر) هماهنگ بکنه, این اون قسمتی است که من نمی فهمم. تازه رفتار آدم ها در چنین شرایطی خیلی خیلی فرق می کنه.
اونوقت یادم می افته که دخترها-به خصوص در جوامع مذهبی- چطور احمقانه باید ازدواج می کردند و باید ازدواج بکنند. یاد این می افتم که این دختریا پسری که میاد توی این برنامه و اینطور برای زندگی آینده اش تصمیم می گیره از اون دخترهایی که من می شناسم بسیار هم خوشبخت تره و قدرت تصمیم گیری و انتخاب بیشتری داره.
آخه این رسم و رسوم احمقانه چیه؟ چرا اگه دختری از خانواده سنتی و غیرتی با پسری دوست بشه و رابطه داشته باشه باید گاهی چنین مجازات های سختی رو به خانواده و جامعه پس بده. چرا باید بزرگترین و مهم ترین رابطه زندگی آدم توسط دیگران تصمیم گیری و دیکته بشه. یه قدم دیگه برم جلو که جیغ همه رو در بیارم؟ چرا نمی پذیریم که یکی از مهم ترین بخش های ازدواج که بخش جنسی اون هست نباید قبل از ازدواج با طرف مقابل امتحان بشه که ببینیم جواب می ده یا نه.
بابا بعد از ازدواج قراره یه عمری نزدیکترین آدم همدیگه باشیم. قراره حتی بعد از مردن و توی دنیای دیگه هم زن و شوهر با هم باشند. آخه چطور ما به خودمون اجازه می دیم دخترها و پسرهامون رو اینقدر احمقانه به خونه بخت بفرستیم؟
نمی گم تضمینی هست که اگه هر کسی طبق استاندارد من ازدواج بکنه حتما خوشبخت بشه, یا نمی گم تضمینی هست که هر کسی یه ازدواج سنتی بکنه بدبخت بشه. نه, ازدواج اومد نیومد داره. ممکنه با همه تمهیدات قبلی خیلی خوب بشه یا خیلی بد بشه. اما به طور کلی وقتی یه رابطه اینقدر در زندگی آدم مهم خواهد بود, آخه چطور بشر می پذیره که به همین راحتی با یه نفر شروعش کنه یا کسی رو مجبور کنه که به همین راحتی با یه نفر زندگی ش رو تقسیم کنه.
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 13th, 2003
انگار که من نه یک وجود که فقط قسمتی از وجودی هستم. انگار که همیشه یک تکه یا چند تکه از وجودم نیست. انگار که هر چه بیشتر دوستانم پیشم هستند وجودم کامل تر است. انگار چیزی رو یاد نگرفته ام اگر یاد ندهم. انگار زندگی نمی کنم اگر مورد عشق ورزی نباشم. انگار قلبم نیاز نامتناهی به عشق ورزی دارد.
انگار جدا دارم از نو متولد می شوم.
انگار دارم شاعری می شوم با شعرهایی از تمام دنیا, اشعار ریاضی, اشعار گیتار, اشعار رقص, اشعار آواز, اشعار گردگیری, اشعار آشپزی, اشعار زبان های خارجی, اشعار تکنولوژی مدرن… انگار دنیا برای من نو می شود.
.
.
انگار خداوند باید به گل آقای بی گناه ما کمک کند. حتی تکنولوژی bluetooth رو به شکل اشعاری دلپسند و موزون می بینم.
دنیا چرا انقدر عوض شده.
ببینم یکی به من بگه نشونه های از دست دادن عقل چیه؟
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 13th, 2003
انگار که من نه یک وجود که فقط قسمتی از وجودی هستم. انگار که همیشه یک تکه یا چند تکه از وجودم نیست. انگار که هر چه بیشتر دوستانم پیشم هستند وجودم کامل تر است. انگار چیزی رو یاد نگرفته ام اگر یاد ندهم. انگار زندگی نمی کنم اگر مورد عشق ورزی نباشم. انگار قلبم نیاز نامتناهی به عشق ورزی دارد.
انگار جدا دارم از نو متولد می شوم.
انگار دارم شاعری می شوم با شعرهایی از تمام دنیا, اشعار ریاضی, اشعار گیتار, اشعار رقص, اشعار آواز, اشعار گردگیری, اشعار آشپزی, اشعار زبان های خارجی, اشعار تکنولوژی مدرن… انگار دنیا برای من نو می شود.
.
.
انگار خداوند باید به گل آقای بی گناه ما کمک کند. حتی تکنولوژی bluetooth رو به شکل اشعاری دلپسند و موزون می بینم.
دنیا چرا انقدر عوض شده.
ببینم یکی به من بگه نشونه های از دست دادن عقل چیه؟
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 12th, 2003
دیونه عزیز, درباره عشق اون پایین توضیح داده بودی.اگر چه که همیشه خیلی قشنگ معانی رو تعریف می کنی اما من تعریف دیگه ای از عشق دارم.
عشق واقعی اونه که عاشق و معشوق رو به رشد و بالندگی و تکامل درهمدیگه برسونه.درعشق واقعی عاشق و معشوق یکی می شند و اصل و اساسش در رسیدن از کثرت به وحدت است. و اصلا تمام کائنات در همین جهت حرکت می کنه. و اون کسی زندگی جاوید داره که عاشق بشه و بتونه به یه کل عاشق و به یه کل معشوق بپیونده. وگرنه تمام زندگی پوچ و بیهوده خواهد بود.
فرقی نداره که خداوند رو بپذیریم یا نه, فرقی نداره که بگیم دنیای دیگری وجود داره یا نه. اصلا مهم نیست که به کسی به نام محمد یا عیسی یا موسی اعتقاد داشته باشیم یا نه. مهم عشق ورزیدن است و این که به همه ابنای بشر و کائنات و زیبایی ها عشق بورزیم.
به یاد داشته باشیم که مهم پیروز شدن خوب بر بد نیست بلکه پیروز شدن خوبی بر بدی اهمیت داره.
حالم باز هم خیلی خوشه.
26 اکتبر دارم می رم که یه تولد دوباره پیدا کنم و یه زندگی جدید رو شروع کنم. زندگی ای که توش به همه اعلام کنم که عشق می ورزم. قدر همه چیزهایی که خداوند (یا طبیعت یا هرچی اسمش رو بگذارین) بهم داده رو می دونم و می خوام از همه شون در بیشترین اندازه استفاده کنم. و می خوام همه آدمها رو در خوشبختی خودم سهیم کنم.
می دونم که خوشبخت هستم و اعتقاد دارم که خوشبخت خواهم موند. اونچه که من 5 سال گذشته پیدا کردم تا به حال همیشه با من بوده و از الان تا ابدالاباد هم با من خواهد بود و من رو خوشبخت نگاه خواهد داشت. اینقدر خوشبختی به من خواهد داد که بشه با تمام آدم های دنیا قسمتش کرد.و اینقدر وقت به من خواهد داد که عشقم رو به همه مردم اعلام کنم.
طفلک گل اقا…
دوستتون دارم, خوش بگذره, به امیددیدار