Posted by کت بالو on November 5th, 2008
روز گذشته ملت مبارز و همیشه در صحنه ی ایالات متحده ی آمریکا با حضور گسترده در صفوف به هم فشرده ی انتخابات بار دیگر حماسه ای جاوید آفریدند و با آرای خود مشت محکمی به دهان دشمنان دین و ملت کوبیدند!!!
….
اینطور که طالع بینی نشون می ده:
نفت ارزون می شه. دلار آمریکا گرون می شه. دلار کانادا ارزون می شه. قیمت بنزین میاد پایین تر. جنگ عراق و افغانستان تموم می شه.
فکر نکنم رییس جمهور محبوبمون از هیچ کدوم اتفاقات بالا خیلی خوشحال بشه.
غیر از اون…اوباما گفته بود با ایران مذاکره خواهد کرد.
این حیاط و اون حیاط…می پاشن نقل و نبات…باراک اوباما میاد ای یار مبارک بادا…
….
بسیار مشعوفم. اصولا و اصالتا طرفدار لیبرال ها و دموکرات ها هستم و در رای گیری ها همیشه بهشون رای داده ام. خصوصا که معمولا کاندیدا های خوش تیپ تری هم معرفی می کنند. با بالا بردن مالیات گنده تر ها موافقم و اصلا هم فکر نمی کنم لطمه ای به ایجاد شغل بزنه. با جنگ کاملا مخالفم حتی اگه جنگ به نفع ایران باشه (مورد عراق و افغانستان). با جمع شدن سرمایه های تریلیونی توی جیب کارتل های نفتی مخالفم. با گند زدن به محیط زیست هم میونه ای ندارم. گرچه که حزب سبز کانادا به نظرم در حد جوک میاد. در همون حد دموکرات ها و لیبرال ها و تازه شاید یه کمی خفیف تر عملی تر به نظر میاد. اعتقاد هم ندارم به اقتصاد کشور و رقابتش در بازار جهانی لطمه می زنه. رکود های اقتصادی بیشتر در دوره ی جمهوری خواه ها پیش میان تا دموکرات ها و لیبرال ها.
به هر حال…مهم تر و قشنگ تر از همه این که سیاهپوست بودن اوباما باعث نشد آمریکا بهش رای نده. اقلیتی بودند که صرفنظر از عقایدش فقط به صرف سیاه بودن بهش رای ندادند اما نتیجه ی آرا می گه اتفاق قشنگی در آمریکا افتاد.
…
زمانش بود…زمانش نبود…شانس بود…هر چی بود قشنگ بود.
—
وقتی یه خانومی می خواد یه کاره ای بشه دقیقا به دلیل این که خانوم هست می خواهی برازنده ی اون کار باشه. به عبارتی اگه یه آقا خراب کاری کنه یا گندی بزنه یا مثلا با ماشینش توی اتوبان تصادف کنه هیچ کس آقا بودنش رو از دلایل خرابکاری به حساب نمیاره. در مورد خانوم ها اما موضوع حساس تره. اگه توی اتوبان تصادف کنند یا سوال عجیب بپرسند یا خراب کاری کنند یا گند بزنند خانوم بودنشون ممکنه از دلایل خرابکاری به حساب بیاد و ریخته بشه به حساب جمعیت نسوان دنیا.
دقیقا به همین دلیل اصلا دلم نمی خواست سارا پیلین بشه مشاور رییس جمهور و ایضا خود رییس جمهور. درست برعکس این که نانسی پلوسی و مادلن آلبرایت و کاندولیزا رایس و همسر سارکوزی و باقی زن های موفق رو دوست دارم صرفنظر از عقایدشون و به صرف موفق بودنشون.
داره بهتر می شه. به هر حال این که زن ها فهمیدند قدرت اقتصادی و درک اجتماعی برای حفظ استقلال خودشون و ایضا خوشبختی فرزندانشون از خورش قرمه سبزی و کهنه ی گردگیری و فلان شوهر کچل مهم تره (هی. نمی گم خورش قرمه سبزی و کهنه ی گردگیری و فلان شوهر کچل مهم نیستند ها. از …ون جریان نگیرین) خودش یه چرخش مثبت فرهنگیه. منتها…صبر باید داشت…صبر…صبر.
—
تاثیر گذارترین جمله ی اوباما برای من این بود:
I will listen to you, especially when we disagree.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
پیوست: آقای امید. من هم در این که نوری زاده نویسنده ی توانایی هست باشما موافق هستم. در مورد این که گفتین صرفنظر از عقایدش من هم فکر می کنم قلم فقط وسیله است در خدمت یک هدف. نوری زاده قطعا در استفاده از قلم موفق است. بحث در مورد نیتش یا عقایدش کاملا جداست.
Posted by کت بالو on November 1st, 2008
بعضی روزها مزه ی شکلات می دهند. بعضی روزها مزه ی سیب گندیده. بعضی های دیگر عین بادام تلخ می مانند و بعضی روزها عین نان بیات.
تابستان های مدرسه اغلب روزها مزه ی شکلات می دادند و آبنبات ترش. تابستان های کنکور عین شیر تخم مرغ زورکی بودند و آخرروز که می رسید عین ته مزه ی شیر تخم مرغ می ماسید توی دهنت که ای بابا یک روز دیگر هم گذشت.
در مورد روزهای من یک حقیقت مسلم است. خود روز قبلم را و خود ماه قبلم را و خود ساعت قبلم را دوست ندارم. همین هم هست که به آرشیو وبلاگم یا به دفتر خاطرات های سال های قبل از وبلاگم بر نمی گردم یا بسیار به ندرت برمیگردم. هر وقت هم بر میگردم آزارم می دهند عین نیشگون گرفتن. مزه ی آن روزها را امروز زیر دندانم دوست ندارم. خودم در آن روزها را دوست ندارم.
چون و چرایش را تا به حال نفهمیده ام. بی خیالش شده ام کلا. مهم هم نیست. مهم اش این است. از خود زمان حالم لذت می برم. گذشته را ولش کن.
—-
رنجنامه ها را باز می کنم که تا تهش بخوانم. فکر می کنم اگر کسی این رنج را کشیده لابد من هم باید بتوانم تا تهش بخوانم. وسطش که می رسد می برم و صفحه را می بندم. لابد همین است که اسمش می شود رنجنامه.
همیشه از یک سری اتفاقات که نکند در آینده اتفاق بیفتند می ترسم.
خلاصه…گذشته ام را دوست ندارم. از آینده ام می ترسم. خدا را شکر کم کم دارم لذت بردن از حال را یاد می گیرم.
—
اگر بخواهی تمام روزهایت مزه ی شکلات بدهند باید شانس داشته باشی و یک جایی از کره ی زمین متولد شده باشی یا لااقل زندگی کنی که مزه ی آهن داغ و قیر تفتیده و لجن توی تار و پود ثانیه ها و سلول سلول آدم ها تزریق نشده باشد. بعد خوب است کمی هم بی خیال باشی. باقی اش هم هنر خودت هست در بازی ات با لحظه ها و آدم ها و خودت. صبح تصمیم بگیری چه کنی که روزت مزه ی قهوه و شکلات بدهد و بعد همان طور زندگی کنی که تصمیم گرفتی و با همان آدم ها بگذرانی که تصمیم گرفتی و …قهوه و شکلات و…
زندگی همین است.
صبح…روز…تمام…و مزه ی روز در ذهانت.
…
در زندگی پر ارزش تر از زمان هیچ نیست…هیچ. بهای هر چیزی است و به هیچ بها به دست نمی آید.
—
بدبختی…هر چه دارم و ندارم از فکر کردن مدام و مداوم به همین است.
—
شده است یک کاری کنید که مثلا پنج سالی منتظر بودید قدرت انجامش را داشته باشید و حالا توانسته باشید و مثل یک تکه کیک شکلاتی توی دهنتان مزمزه اش کنید تا ساعت ها و روزها؟
—-
مرخص شوم…روزم را شکلاتی کنم با چاشنی قهوه. نهایتا هم یک آبنبات ترش رویش.
…
روزهایتان شکلاتی کیکی و آبنباتی. 🙂
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 30th, 2008
میون میونجی انتخابات آمریکا عاشق این جو لوله کش شده ام. اتفاقا اون مناظره ای که برای اولین بار پای جو لوله کش به جریانات دعوای دموکرات ها و جمهوری خواه ها رو باز کرد رو نگاه کردم. راستش تا روز بعدش فکر نکردم راست راستی جو لوله کش وجود داشته باشه تا این که رفتن و پیداش کردن و شد چهره ی سرشناس انتخابات آمریکا. دلم می خواد بدونم به مک کین رای می ده یا به اوباما
….
کیف می کنم شونزده تا هواپیما و اتوبوس و موتورسیکلت تروریستی دوباره بنگ بنگ بنگ خودشون رو بکوبونن به در و دیوار ساختمون های آمریکا که ملت بدو بدو برند و گله گله به مک کین رای بدند! واسه من فرقی نمی کنه. اصول دموکرات ها و لیبرال ها رو دوست دارم و کلا محافظه کارها رو خیلی نمی پسندم. خصوصا که از همین حالا و بی خجالت طرفدار جنگ و اقتصاد آزاد هستند و آرامش فکری من رو به هم می ریزند.بامزه اینه که بیل کلینتون که هیچی کالین پاول هم رفته توی جبهه ی اوباما.
—
به به…از یکشنبه تا امروز دلار کانادا پنج سنت افزایش قیمت داشته! وقتی اقتصاد این شکلی عین کشتی گرفتار طوفان می شه کلی مشعوف می شم. اصولا از عدم تعادل و غیر قابل پیش بینی بودن چیزی لذت می برم!رکود هنوز شروع نشده ولی نشانه ها و پیامدهاش دیده می شند. رکود ها به طور متوسط نه ماه طول می کشند و به طور متوسط شش ماه مونده به تمام شدن رکود قیمت سهام ها شروع می کنه به بالا رفتن. بدبختی اینه که ملت مونده اند رکود بالاخره شروع شده یا نشده یا شروع نشده تموم شده یا…تا این که…بفرمایید: در سه ماهه ی سوم سال GDP آب رفته که ممکنه به هر حال نشونه ی رکود باشه. باید صبر کرد و نتیجه ی سه ماهه ی بعدی رو دید. عقیده ی بنده اینه که سهام باید خرید. وقتی می رسند به مرز پایینی شون طبق قوانین احتمالات و آمار نوبت اینه که سیر صعودی رو شروع کنند. علیرغم عقیده ام مشکلم اینه که پول برای خرید سهام ندارم.
…
فعلا سهام های من توی کلاس دو هفته ی متوالیه که کمترین ضرر رو داشته اند. کلی خوش خوشانمه.
—
خیر…کتاب جدید رو هنوز شروع نکرده ام. منتظرم این صد هزار صفحه داکیومنت و این سه هزار صفحه کتاب علمی (!!) تموم بشند.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 26th, 2008
عرض شود خدمتتون که می شه اگه می دونین بفرمایید که هر کسی به طور متوسط چند تا لباس راه راه قهوه ای و سفید داره؟امروز اومدم لباس هام رو بریزم توی ماشین لباسشویی. دیدم توی بلوز راه راه قهوه ای و سفیدم نوشته فقط با رنگ مشابه شسته شود!!
—-
فسقلی ها بزرگ می شند. قد گوجه سبزن اولش. همه شون ترش و گس. آخر سر می شن یه هندونه ی گنده. در بسته! انشالله قرمز و شیرین.
—-
قد یه عالمه داکیومنت می خونی فقط و فقط واسه ی یه صفحه اسلاید یا ایمیل یا فقط یه جمله.عینهو کوکوی بادمجون می مونه. دو کیلو بادمجون شایدم بیشتر رو سرخ می کنی و له می کنی واسه چس مثقال کوکو.یا حالا شاید بورانی اسفناج. یه قابلمه ی گنده اسفناج می شه یه ظرف فسقلی بورانی.
—-
بسیار مشغولم. بسیار زیاد.
—-
احساس می کنم بدنم شده عین حلزون! سه هفته است فعالیت بدنی ام به حدود های صفر کلوین رسیده. خدا رحم کنه.—-کتاب جدید گروه کتابخوانی مون هست Moscow Rules. دل توی دلم نیست شروعش کنم و تمومش کنم. به دو دلیل شروعش نمی کنم. کتاب Automatic Millionaire باید تموم بشه و…به اندازه ی هزار تا از همون اسلاید و ایمیل و جمله ها باید توی سه هفته ی آینده اماده کنم که برای هر کدومشون باید صد صفحه ای داکیومنت بخونم و دو سه تایی تست کنم!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 24th, 2008
ایناهاش: نقش نیکسون و فورد در تضعیف شاه.برای آدم های بی حوصله تر از خودم در یه جمله بگم که از یه سری اسناد محرمانه و طی پژوهش های اندرو اسکات کوپر در روزنامه ی میدل ایست ژورنال معلوم می شه که شاه فرد اصلی ای در اوپک بود که قیمت نفت رو بالا نگه می داشت و بنابراین به ضرر آمریکا بود و اوضاع اقتصادی دنیا رو هم داشت به هم می ریخت. آمریکا هم یواشکی با عربستان سعودی ساخت و پاخت کرد و عربستان تولید نفتش رو بوووووووم برد بالا. قیمت نفت هم گروووومب اومد پایین. شاه هم که از درآمد نفت برای مدرن سازی ایران استفاده می کرد وحشت کرد و یه رژیم اقتصادی جدید اتخاذ کرد که بنابراین باعث بی اعتمادی سرمایه دار ها و بنابراین بیکاری و نارضایتی شد و….انقلاب شکوهمند اسلامی پیروز شد.
—-
اندر احوالات حاج آقا و معشوقه ی محترمه ی ایشون (که از نگرانی و اضطراب این که عاقبتشون در جامعه و نظامی که ساخته ی خودشون هست چی خواهد شد نتونستم فیلم رو تا آخر ببنیم) خدمتتون عرض کنم آخرین کسی هستم که ارتباط نامشروع رو زیر سوال ببرم; حاج آقا مثل شاخ شمشاد بالغ و عاقل, حاج خانم هم از حاج آقا بالغ تر و عاقل تر, و خدا رو شکر بچه سال نبودن. حاج آقا راضی حاج خانوم راضی گور بابای هر چی ناراضی. خانوم شوهر داشته و دو فرزند باز هم مساله ی مهمی نیست. خصوصا اگر ارتباط با حاج آقا, به خانم در جهت رسیدگی به شوهر و فرزند کمک کند, که اصولا ارتباط را مستحب هم می کند به فتوای بنده.منتها مساله در برخورد نادرست جامعه ی قبیله ای است و قانون, با ارتباطات خارج از چارچوب زناشویی. مهم تر از آن مساله در یک بام و دو هوای دو آتشه ی حاج آقا و حاج خانوم است در پذیرش یک هزارم همین برای ملت همیشه در صحنه!اگر حاج خانوم و حاج آقا از منجیان پر و پا قرص امر به معروف و نهی از منکر(از نوع نماینده ی مستقیم تام الاختیار حضرت حق روی زمین) نبودند بنده صاف می رفتم در جبهه شان و حمایتشان می کردم…توپ. حالا که هر دو از نمایندگان فعال تام الاختیار پروردگار بزرگ جبار هستند, فقط و فقط دلم نمی خواهد سنگسار شوند و اعدام. وگرنه نظام منتخبشان و جامعه ی دست پرورده ی خودشان بگیرد و هر غلطی می خواهد به سرشان بیاورد. بنده را هم در جریان آدامه ی اخبار قرار بدهد.والسلام.دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدارپیوست: عرض شود حاج آقا همشهری گل آقای ما هستند. حالا ما بد به دلمون راه نمی دیم. گویا همین یک همشهری ناخلف از آب در آمده به گواهی خود گل آقا.
Posted by کت بالو on October 8th, 2008
ملت مشنگ!!!
تلفن زده ام به دکترم وقت برای امروز یا فردا بگیرم برای گلودرد. منشی می گه امروز و فردا تمام وقت های دکتر پره. چرا زودتر تلفن نزدی!؟
دقیقا آدم چطور باید از هفته ی قبل خبرداشته باشه که قراره روز چهارشنبه ساعت شش صبح گلوش درد بگیره!؟ وقت واسه سزارین یا جراحی پلاستیک که نگرفته ام. گلودرده!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on October 6th, 2008
جریان وزیر دولت کانادا که پرونده های محرمانه ی وزارت رو جا گذاشته بود خونه ی دوست دخترش رو احتمال زیاد ملتی که در کانادا هستند حد اقل به وضوح یادشونه.
خانومه خاطراتش رو نوشته و کتاب کرده. زد و بند های قشنگ پشت پرده اش جالبه اینطور که از خلاصه ی داستان بر میاد.
من از کل مقاله عاشق این قسمتش شدم و شیوه ی بیان خانومه:
She said there were other people at the meeting, including four “very pretty, rather scantily clad, and quite alluring” young women. During the evening, according to Ms. Couillard, Mr. Bernier surreptitiously kissed her on the cheek. She said she angrily told him she was not “doing Kevlar’s bidding.”
به شخصه اگه پول و مقام داشتم و سه تا زن -یا مرد- جوون و خوش تیپ و اغواگر نیمه برهنه می اومدند که با من قرارداد امضا کنند و می دونستم به یه اشاره سر از اتاق خواب در میارند شک دارم اصولا هوش و حواس برام می موند! حالا بگیر و برو تا ته مطلب.
—-
عضو یه وبسایتی هستم که روزی یه اصطلاح اقتصادی رو با معنی اش و یه مقاله اش برام می فرسته. امروزی اش با کمال تعجب چیزی بود که فکر می کردم با توجه به اوضاع اقتصادی آمریکا -در نتیجه کل دنیا- بچه های دبستانی هم بنا به توفیق اجباری یادش گرفته باشند:
Credit Crisis: A crisis which occurs when several financial institutions issue, or were sold through securitization, high-risk loans that start to default. As borrowers default on their loans, the financial institutions which issued the loans stop receiving payments. There follows a period in which financial institutions redefine the riskiness of borrowers, making it difficult for debtors to find creditors.
گفتم…جهت اطلاع.
باز هم محض اطلاع نقل قول از همون جا:
For example, banks will charge teaser rates on loans, but when the initial low payments change, they become too high for borrowers to pay. The borrowers default on the loans, while at the same time the collateral has dropped in value. If enough lending institutions reduce the number of new loans issued, the economy will slow down, making it even harder for other borrowers to pay their loans.
نظر بنده اینه که اگه کسی صد و پنجاه هزار دلار پول نقد و اندکی قدرت ریسک و کمی حوصله داشته باشه و امکان خونه خریدن در آمریکا رو داشته باشه خوبه این صد و پنجاه هزار تا رو تبدیل کنه به یه خونه در آمریکا. از دو سه سال دیگه باز املاک قدر و قیمت قبلی خودشون رو پیدا خواهند کرد اگه غلط نکنم.
بنده صدو پنجاه هزار تا نقد ندارم. وگرنه ریسک پذیری ام شاهکاره!.
—-
اندر حکایت ریسک پذیری معلممون گفت تقریبا یه نمه خل و چل می زنم! تستی که ملتین معمولا بین دوازده تا شونزده از بیست و یک نمره ی ریسک پذیری انتخاب می کنند من بیست از بیست و یک انتخاب کردم.
باز هم اندر حکایت همون تمام انتخاب های -طبعا بسیار ریسکی بنده- با درصد های بیست یا بیست و خرده ای با کله در حال ضرر دادن هستند.
خودم؟ خوش هستم و خندان و شادان.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on September 25th, 2008
دو سه شبه که خواب می بینم بمبارونه یا کسی داره نارنجک می اندازه.
دیشب که خواب دیدم رییس قبلی ام -توی همین شرکت- که یه آقای نازنین پاکستانی بود توی راهروهای یه آپارتمانه و چهار کنج ستون ها نارنجک می اندازه. به گل اقا که کنارم بود گفتم پاهاش رو جمع کنه چون نارنجک درست کنار پاش بود و هر لحظه ممکن بود منفجر بشه. در یه اقدام به موقع در یه آپارتمان رو باز کردم و خودم و گل آقا رو کشیدم توی آپارتمان. چیزیمون نشد خدا رو شکر!
دو شب قبلش خواب می دیدم حمله ی موشکیه و همین طور موشکه که دور و برم فرود میاد.
نمی دونم دلیلش کتابیه که شنبه تموم شد!!! یا چیز دیگه.
بامزه تر از همه اینه که اونقدری نمی ترسم. لااقل اینقدر نمی ترسم که از خواب بپرم. دیشب و پریشب از موشک و نارنجک جون سالم در بردم. در مورد حمله های امشب خبرتون می کنم اگه تکه بزرگه ام گوشم نباشه.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on September 24th, 2008
با این که خیلی کار داشتم اما دیدم نمی شه این رو لینک نداد.
می گم عاشقشم…باز می پرسین چرا…
اصلا و اصولا ما با آمریکا خصومتی نداریم! عاشقشم..
از مصاحبه ی احمدی نژاد و لاری کینگ خبر نداشتم. دیشب مسافر خانوم زنگ زد و خبر داد. بسیار متعجب و مفرح شدم.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار
Posted by کت بالو on September 23rd, 2008
غیر ممکنه بتونم فیلم The Stoning of Soraya M رو ببینم یا کتابش رو بخونم.
اینطور که پیداست داستان -به گفته ی نویسنده واقعه- در روستایی در ایران اتفاق می افته. شوهر زن قصد ازدواج مجدد داره و به دلایلی -در خلاصه ی داستان ذکر نشده یا شاید اصولا در داستان ذکر نشده یا شاید چون داستان واقعیه شوهر بی دلیل این کار رو کرده- همسر اولش رو متهم به خیانت می کنه و روستایی ها -با توجه به روحیه ی زن ستیزی در کل اقشار جامعه تعجب نخواهم کرد- شوهر رو تایید می کنند و همسر اول مرد سنگسار می شه.
از نمونه ی فیلم های زن ستیزی که دیده ام مالنا و صحنه هایی از فیلم زوربای یونانی بوده. می دونم که فیلم -اغراق شده یا نشده. راست یا آمیخته با غلو- به شدت و تا مدت ها آزارم خواهد داد. می دونم که فیلم رو نخواهم دید. می دونم که نمونه هاش کم و بیش در ایران زیاده.
اصولا روحیه و فرهنگ زن ستیزی رو در ایران و ایرانی ها خصوصا و در کانادا پنهان تر و صد البته بسیار خفیف تر لمس کرده ام.
تا زن ها توان اقتصادی به دست نیارند و روحیه ی ایثارگرانه و عدم اعتماد به نفس شون, به خود مداری و قدر دانی از خودشون غلبه کنه برای مبارزه با این فرهنگ راه درازی در پیش خواهد بود.
——–
دعوای سنا و وزیر مالیه ی آمریکا -که بوش و چنی هم طرفش هستند- قشنگه.
طرح تخصیص هفتصد میلیارد دلار برای حل بحران آمریکا که به جیب کمپانی های مولتی میلیاردی در حال ورشکستگی تزریق شه.
جالبترین و ساده ترین قسمت اینه:
<But the senators on the banking panel were unanimous in calling for ways to protect taxpayers’ investments — which at $700 billion would amount to $2,300 for every American citizen, Senator Mike Enzi, Republican of Wyoming, noted. >.
ببینیم دولت بوش چه بر سر ملت دنیا و ایضا ینگه ی دنیا خواهد آورد.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار