چل تکه

Posted by کت بالو on March 14th, 2008

عرض شود به خدمتتان ملاج حسابی که نداشتیم. این همه که خوابمان می آید آن ملاج نصفه و نیمه هم از کار افتاده!

بسیار از استعمار و استثمار جهان خوار خوشمان می اید. خصوصا اگر سهم مارا هم از جهان با گشاده دستی برساند.

پیام بنده به استعمار جهانی:
با ما به از این باش که با خلق جهانی…

به گمانم از همه ی سوقات ها به درد خور تر همان یک عدد دستمال یزدی باشد. تحفه ی بسیار عالی و بی نظیر یزد.

این آقای محترم همیشه بنده را به وجد می آورند. با این آهنگشان بیشتر…

بدینوسیله نگرانی بی نهایتم از گرم شدن جهانی کره ی زمین و عواقب آن را اعلام می دارم.
بدینوسیله اعلام می دارم به هیچ عنوان خیال ندارم در از بین بردن این مشکل جهانی مشارکت داشته باشم. گرفتاری ها و مشغله جات اجازه نمی دهد. عمیقا متاسفم!

به خدمتتان عرض شود که دقیقا نمی دانم ایشون چطور این کار رو کرده. ولی اینطور که به عقل نصفه نیمه ی در حال چرتم می رسد اگر بشود نقطه ی ثقل بدن را یک جوری انداخت روی نوک انگشت سبابه می شود همچینکی چپرو ایستاد روی نوک انگشت سبابه ی دست چپ!!

خاک به سرم. با این عقل نداشته ی در حال چرت فکرم رفت سراغ یک مرکز ثقل احتمالی دیگه!!!
یعنی…گمانم فکر هر کس دیگه ای هم می رفت. هان؟!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

آقای فرماندار

Posted by کت بالو on March 10th, 2008

دهه!!! بیچاره آقای فرماندارایالت نیویورک روز سیزده فوریه تلفن زده به یکی از سرویس دهنده های سکس کلاس بالا و با یه دختر خانوم فاحشه ی کلاس بالا رفته سانفرانسیسکو. صداش در اومده  یا حالا یه جورایی دام بوده و طفلک به -بی ادبی نباشه- غلط کردم افتاده!!!

 ملت بی رحم. انصاف بخواهیم به خرج بدیم کمتر آقاییه که از سرویس های جنسی (حالا تلفنی یا کلاس بالا یا کلاس پایین) استفاده نکرده باشه! اون هم با این قوانین بی رحمانه ی آمریکای شمالی که بیش از یک زن رو برای آقاهه جایز نمی دونه! گیریم آقایونی که دور اندیش تر هستن و نمی خوان بیماری جنسی بگیرن معشوقه می گیرند.

این طفلک آقاهه هم فرماندار شده. اخته که نشده!!! بی خیال بابا. تازه…بیچاره به نظرم خیلی هم تندش گرفته بوده. میتینگش با مشاور ارشد رو کنسل کرده که به امورات دیگه بپردازه:

Mr Spitzer, 48, had abruptly cancelled Monday afternoon appointments to meet senior advisors about the allegations, the Times reported

گمونم بشه براش مورد اضطراری در نظر گرفت و یه جورایی زیر سبیلی در کرد. تازه کی می دونه اگه اقای فرماندار با اون حال و اوضاع ناجور و ناراحت می رفت سر میتینگ چه به سر مشاور ارشد و گاسم تصمیم های اتخاذ شده می اومد. به گمانم آقای فرماندار شایسته ی مدال ویژه  و تقدیر هم باشه به جای این بی انصافی ها.

پیشنهاد بنده به کلیه ی آقایون فرماندار و شهردار و رئیس جمهور اینه که پیش از قبول منصب یه توک پا تشریف ببرن خدمت دلاک سر کوچه با همون تیغ معروف یه اشاره ی کوچک بکنه. کل مشکل آقا و خانواده اش و شهروندان و هموطنان محترم حل می شه. خصوصا اگه آقای محترم بچه هم داشته باشه که دیگه عضو شریف احتیاج چندانی نیست و اینجور که پیداست فقط مایه ی دردسره.  گیریم جهت از بین نرفتن بیزنس بانوان سرویس دهنده گران قیمت و ارزان قیمت, به ازای هر اشاره ی تیغ مبلغی به صورت هفتگی به موسسات مربوطه اختصاص داده بشه. به گمانم همه راضی تر باشند.

دنیای باحالیه! ملت دسته جمعی با خودشون مشکل دارند. ولله…دلیل عذرخواهی آقاهه رو نمی فهمم. اگه بده پس چرا هست. اگه خوبه دیگه عذرخواهی به چنده!! تازه… با خانومه رفته سانفرانسیسکو, عذرخواهی ش رو از ملت دنیا می کنه!!!

آقا راضی…خانوم سرویس دهنده راضی…آخه ملت نیویورک و ینگه دنیا دیگه واسه چی ناراضی؟!

گمونم تنهاایراد بزرگ جریان این باشه که آقاهه قرار بوده از مخالفین و معاندین روسپی گری باشه و اخلاق رو در جامعه ترویج کنه. منتها…درس خوبی بود دیگه. حالا از این به بعد گمانم سیاست های آقاهه کامل تغییر کنه بعد از این که به لزوم وجود چنین سرویسهایی در جامعه پی برده. از اون گذشته اینطور که پیداست اگه خانومه رو از یه ایالت به ایالت دیگه جابجا نمی کردند, آقاهه با قوانین فدرال مشکل پیدا نمی کرده! باز یه درس خوب واسه آقاهه که بدونه سرویس های محلی خوب باید وجود داشته باشند:

 But the Mann Act, passed by Congress in 1910 to address prostitution, human trafficking and what was viewed at the time as immorality in general, makes it a crime to transport someone between states for the purpose of prostitution. The four defendants charged in the case unsealed last week were all charged with that crime, along with several others.

 خلاصه خر تو خری ست.

 —

هان…ایناهاش. زبون آدمیزادش رو هم اینجا می شه خوند.

 —

خلاصه مفصله. من جزییات جریان رو خیلی نگاه نکردم. بامزه این که آقاهه رفته سانفرانسیسکو اما احتمالاا هیلاری خانوم ضرر می کنه. آقاهه از هیلاری خانوم حمایت می کرد.

میگم حالا روزنومه عکس خانومه رو چرا ننداخته؟!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

بد نیوز

Posted by کت بالو on March 9th, 2008

نمی دونم می تونم بدی هایی که خودم در حق خودم کردم رو جبران کنم!؟!!

بزرگترین اش باور نکردن خودم بود و مانع هایی که خودم برای خودم گذاشتم.

به گمانم امسال خدا خونه تکونی حسابی کرده. یا از چیزی حسابی دل پری داشته. خلاصه هر چی که بوده هر چی برف داشته ریخته رو مغز و ملاج ما!
بدون اغراق یه کوه برف یه متری گاسم بیشتر – از برف های پارو شده- جلوی خونه درست شده.

به گمانم خیالاتی توی سرم باشه!!!

این کتاب master of the game یه کتاب تخمیه مال سیدنی شلدون. باحاله منتها.

یه جاییش آقاهه می گه آمریکایی ها یه اصطلاحی دارند به یه سری آدم ها می گن bad news !!!

به گمانم از این آدم ها در طول زندگی ام یکی دو تایی دیده باشم. مهم نیست اطرافشون چه آدم هایی باشن و چی بگذره. قطعا اون آدم ها و کل وقایع اطراف رو به شدت به طرف اضمحلال و نابسامانی و تیرگی می کشند.
اگه طرفشون بد شانسی بیاره یا حالا مایه هاش رو داشته باشه یکی یکی تمام چیزهای خوب زندگیش و تمام هستی و وجودش رو از دست میده. آدم ها رو می کنند ابزار و وابسته ی خودشون و …یواش یواش عین موریونه می خورن و از تو می پکونن! و وقتی کامل از تو پوسیدی و از بین رفتی …بنگ…تیشه به ریشه ات می زنند!

خلاصه…از من به همگی نصیحت…اگه کسی رو دیدین که به هر دلیلی فقط و فقط حس کردین بهتون احساس بد می ده تردید نکنین. لحظه ای که احساس بد رو تجربه کردین بدونین احتمالا یه bad news جلوتون ایستاده. راهتون رو بکشین و به سادگی…دور بشین.

به گمانم یه جاهایی من bad news  زندگی خودم بودم.
از باقی آدم های bad news  می شه دور شد. اما حریف خودت باید بشی. از خودت دور نمی شی. خودت رو تغییر می دی…
این…قشنگه…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

به بهانه ی روز جهانی زن

Posted by کت بالو on March 8th, 2008

مطلب زير از ويکيپدياست:
 
جایگاه زن در ایران باستان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
پرش به: ناوبری, جستجو
زن در اوستا و همچنین در زبان سانسکرت به لقب «ریته‌سیه‌بانو» یا «اَشَه‌بانو» خوانده شده، که به معنی دارنده فروغ راستی و پارسایی است. امروز واژه نخستین در زبان پارسی حذف شده و فقط بانو که، به معنی فروغ و روشنایی است برای زنان به کار می‌‌بریم. باز واژه مادر در اوستا و سنسکرت «ماتری» است که به معنی پرورش دهنده می‌‌باشد و خواهر را «سواسری» یعنی وجود مقدس و خیرخواه می‌‌نامد و زن شوهردار به صفت «نمانوپنتی» یا نگهبان خانه، نامزد شده است.
زن درایران باستان (درمتون پهلوی) مقامی بسیار والا و ارجمند داشته است. مهریکی از ایزدان مادینه بوده که به شکل زن مهر آن نیز وجود دارد. اما بعدها نماد مردانه پیدا کرد. زن ایرانی در دوره هخامنشیان در کلیه امور همچون مردان به کار و پیشه مشغول بوده است. این را کشف سنگ‌نبشته‌های گلی در تخت جمشید به اثبات می‌‌رساند. جالب این که بدانید زنان در هنگام زایمان مرخصی با حقوق داشته‌اند و همچنین پس از زایمان به آنان پاداش‌های گران بها نیر داده می‌‌شد. در برخی از سنگ نبشته‌ها شاهد آن هستیم که مردان در خدمت زنان کار می‌کنند و ریاست کارها به زنان است و نیز می‌‌بینیم که زنانی معرفی شده‌اند که املاک وسیع و کارگاه‌های بزرگی داشته‌اند، همچنین زنان دوره هخامنشی می‌‌توانستند بدون هیچگونه دخالت شوهر در املاک و دارایی‌های خودهرگونه تصرفی که مایل بودند، بنمایند.
در ایران باستان، مقام زن در جامعه بسیاربالا بود و زن در بسیاری از شئون زندگی با مرد همکاری می‌‌کرد. بنابرنوشته کتاب نیرنگستان پهلوی، زنان می‌‌توانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی حتی با مردان شرکت کننده یا خود به انجام اینگونه کارها بپردازند. زنان حتی می‌‌توانستند درا وقات معینی به پاسداری آتش مقدس پرداخته و طبق کتاب ماتیکان هزاردادستان به شغل وکالت و قضاوت مشغول شوند. در فروردین یشت و دیگریشت‌ها و همچنین شاهنامه و دیگرحماسه‌های باستانی این سرزمین، اسامی بسیاری از این زنان نامدار و پهلوان و میهن پرست دین دار- که به واسطه کارهای مفید و نیکشان در گروه زنده و روانان جاوید، درآمده‌اند – نام برده شده و برروان فرهمند آنان درود فرستاده می‌شود. در ایران باستان زنان همچون مردان می‌‌توانستند فنون نظامی را یاد بگیرند و حتی فرماندهی سپاهیان را بر عهده بگیرند (مانند: بانو آرتمیس که فرمانده سپاهیان ایران در برابر یونانیان بود، و گردآفرید که مرزدار ایران بود و در برابر سهراب صف آرایی کرد).
زیبایی تمدن ایران و فرهنگ انسانی اش در اینجا بیشترآشکار می‌شود که زنی ایرانی دارای شخصیت حقوقی و برابر با مردان بوده و می‌‌توانسته به شغل وکالت دادگستری بپردازد و حتی بر مسند قضاوت بنشیند. بنابه گفته کتاب هزار دستان (هزار ماده قانون) زنان دانشمند و باسواد به پیشه قضاوت مشغول بوده اند. این زیبایی تمدن دیدن چهره‌هایی درخشان از زنان ایرانی که بر جایگاه والای شاهنشاهی ایران تکیه زده‌اند نمایان تر می‌شود. چهره‌هایی همچون «هما»، «آذرمیدخت»، «پوراندخت»، «دنیاک» و نیز چهره‌هایی مشهوری که فرماندهی سپاهیان ایرانی را بر عهده داشته‌اند: همچون آرتمیس، کردیه، بانوگشسب، گردآفرید و… نیز زنان سیاستمدار و دانشمندی که به تنهایی و یا دوش به دوش مردان خود ایستادند و از این سرزمین پاسداری کردند، زنانی چون: آتوسا (همسرکورش بزرگ)، شهربانو استر، شهربانو موزا، پروشات، آتوسا (همسرسیاستمدارو هوشمند اردشیر دوم)، پانته‌آ، کتایون، سیندخت، فرنگیس، فرانک، شیرین، منیژه، ارنواز، شهرناز، رودابه، تهمینه، دوغدو، پورچیستا (چیستا دخترکوچک آشوزرتشت).
 
دوستتون دارم. خوش بگذره. به اميد ديدار

پیوست: یه آهنگ…همین طوری…حس اش بود.

خانومی

Posted by کت بالو on March 7th, 2008

هی خواستم یه چیزی بگم. گفتم خانوم باشم و صدام در نیاد!

یه وبینار بود آنلاین وصل شده بودم. باید سوال ها رو تایپ می کردیم. سوالم رو تایپ کردم. سوال ها به طور خصوصی برای سخنران ها ارسال می شدند.

آقای سخنران سوال من رو خوند. گفت که این سوال رو کتبالو فرستاده از شرکت “سر کاری”. من قبلا با کتبالو آشنا بوده ام و باهاش کار کرده ام. آقای (!) جالبیه که نکات جالبی مطرح می کنه. سخنران بعدی گفت: سوال کتبالو سوال تکنیکال بسیار خوبیه که امیدوار بودم کسی به نظرش برسه و مطرح کنه. در جواب به سوال این آقا (!!) باید گفت که جواب اینه.

و…به این ترتیب آقای سخنران که من رو بسیار خوب می شناخت و با من کار کرده بود -به گمانم شاید ایمیل و نوشته ازم گرفته بود- حتی یک لحظه هم شک نکرد ممکنه این کتبالو احتمالا آقا نباشه و به احتمال یک در صد یه خانمی باشه!!!

هی خواستم یه چیزی بگم. گفتم “خانوم” باشم و صدام در نیاد.

این دنیای مردونه ی مردونه ی مردونه…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

چل تکه

Posted by کت بالو on March 6th, 2008

شاهکاری هستند ملت برای خودشون. این کره ی ارض عجب پدیده هایی می پروراند.

اون دختره خواهر اشلی ویلکس در مورد اسکارلت می گفت بعضی ها حاضرند لخت برن توی خیابون اگه بدونن مورد توجه هستن.
یادش افتادم دیگه…همین طوری!

ملت مشنگ…

این الکس خان از اون موجودات دوست داشتنی روزگاره. زبونش می گیره. لپهاش سرخ سرخه. دهانش گوش تا گوش به خنده باز می شه. اگه نگران چیزی باشه تک تک سلول هاش نگرانی رو فریاد می زنه. از مهربون ترین آدم های روزگاره و…می تونی یه ساعت بیشتر در اولین برخوردت باهاش حرف بزنی بدون این که آخر یه ساعت بفهمی دقیقا چی دستگیرت شده!

برعکسش این پسر کوچولوه است. من رو یاد اون کاکای کتاب تن تن در کنگو می اندازه همیشه. با این تفاوت که اگه یه روز باهاش نهار بخورم لااقل تا ساعت ده صبح روز بعد حالم بده! اینقدر که آیه ی یاس می خونه!

بیراه نگفته ام اگه بگم دارم خوش ترین روزهای زندگیم رو سپری می کنم. روز به روز بهتر دارم کار کردن و زندگی کردن با خودم رو یاد می گیرم! داره هر روز بیشتر و بیشتر از خودم خوشم میاد.
اگه این شعر قبلا سروده نشده بود قطعا خودم در مورد خودم می سرودمش:
دلبر جانان من برده دل و جان من
برده دل و جان من دلبر جانان من

به خدمتتون عرض شود که اگه خرید و فروش سهام بلد بودم سهام شرکت های نفتی رو می خریدم. به گمانم طی شش ماه آینده قیمت هاشون بره بالا. حالا از ما گفتن بود.

— 

و…سکس خوب اون جاهای اصلی کاریش بین هفت دقیقه تا سیزده دقیقه باید طول بکشه. بفرمایید. من نمی گم که…دانشمندا گفته اند.
از من اگه بپرسین می گم به عضو شریف ساعت ببندن خوبه. یا دیلدو ی تایمر دار استفاده کنند! دانشمندها ولی گفته اند ساعت استفاده نکنید.
حالا اگه قرار باشه ساعت استفاده نکنیم پس دیگه فایده ی این تحقیقات چی بوده خدا عالمه!
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

بهشت!!!

Posted by کت بالو on March 5th, 2008

عرض شود که رفتم بند و ابرو. این مومکی که خانومه  استفاده کرد دقیقا بوی قره قوروتی رو می داد که وقتی هفت هشت ده سالم بود با نوه ی خاله ی مامانم که ده یازده سالش بود خوردیم.

مامان بزرگ هامون وحشت کردند وقتی حجم گم شده ی قره قوروت رو دیدند. واه…ولی چقدر خوشمزه بود. قره قوروت مایع بود و قاشق قاشق نصف بیشتر شیشه اش روهمین طور که بازی می کردیم تموم کردیم!

قد یه عالمه دلم دقیقا همون قره قوروته رو خواست.

قره قوروت مایع!!!! عجیبه؟ یا من اشتباه می کنم؟

هر چی بود چه کیفی داشت. چقدر دلم خواست.

در این مکان عزیز و در این زمان عزیز این کلام عزیز رو داشته باشید که کار پیدا کردن و متمول شدن ارتباطی به آموخته های انسان کاردار و انسان مالدار ندارد. ارتباط بسیار زیاد دارد با این که انسان هوش داشته باشد و مانور درست بدهد. مانور دادن کاری ست بسیار مفید. توصیه می شود. از من به همگی نصیحت.

می ترسم وسط مانور -گلاب به روتون- زرت صاحب بچه قمصور بشه!

عاشق یک ربع بازی پوکر روزانه هستم. بامزه اش این که بیشترش حوصله ام را سر می برد. آنلاین می شوم. می روم توی فیس بوک. یک ربع بیست دقیقه ای بازی می کنم. اغلب اوقات برنده می شوم. آفلاین می شوم. زندگی ام را می کنم.

مهم این است که بفهمی چه دستی چقدر می ارزد!

یک جورهایی مثل تجارت است.

بامزه تر از همه این که از برنده شدن به صرف برنده شدن لذت نمی برم. از درست حدس زدن و به موقع جا زدن و به موقع تا آخرش ماندن لذت می برم. از خود بازی کیف می کنم.

گمانم از خصوصیاتم باشد.

بفرمایید. لیست بیست نفر پولدارترین آدم های دنیا!!!

گاهی هم به سرم می زند راهبه شوم!

خیلی که در راهبگی پیشرفت کنم گمانم مزدش بهشت برین باشد.

بهشت برین جای باحالی ست. قطعا مغز یک مرد خالق بهشت برین بوده. گیریم خدا هم بوده باشد قطعا خدا مرد بوده. از مردترین هایش. بهشت پر است از حوری و شیر عسل و سایه ی درخت. لم بدهند و خوراکی های خوشمزه بخورند و با حوری ها بروند سانفرانسیسکو.

اگر قرار بود من بهشت را خلق کنم کمی خلاقیت بیشتر به خرج می دادم. لااقل به جای شیر عسل توی جوی ها شکلات و آب پرتقال و قره قوروت مایع (!!) جاری می کردم! یا می گذاشتم به عهده ی ملت به این خوبی و بی گناهی و پاکی هر چه دوست دارند جاری کنند.

این خداوندگار عالم گاهی سوتی های باحالی میدهد. با گاف به این بزرگی  به گمانم آن دنیا هم مردسالاری حکمفرما باشد!

 گمانم بانوان محترم در آن دنیا هم چندان اقبالی نداشته باشند. اینطور که بر می آید غلمان ها هم کمابیش هم جنس گرا هستند و به بانوان محترم چیزی نخواهد رسید. تازه غلمان ها مردانگی رستم زال را هم که داشته باشند -نیاز آقایان را نمی دانم اما- نیاز بانوان قطعا در همان مردانگی خشک و خالی خلاصه نمی شود. انصاف به خرج بدهیم تنها خوبی اش این است که بانوان محترمه ی طاهره , ظاهرا لااقل نگران خورد و خوراک و رخت چرک های آقای غلمان نباید باشند!

اصلا به نظرم بالاتر بودن متوسط طول عمربانوان هم به همین دلیل باشد. انگیزه ی خاصی برای مردن ندارند طفلک ها. خلاصی خاص و حظ دهن سوزی  نصیبشان نمی شود. اینطور که پیداست غیر از این دو دنیا, دنیای سومی هم در کار نیست. اسمش می شود ناامیدی مطلق ازلی و ابدی!!!!!  

خلاصه راهبه شدن هم عین پوکر آنلاین است. ببری و ببازی توفیری نمی کند. هنر کنی از نفس راهبه بودن کیف ببری. به عبارتی…به عنوان یک بانوی محترم, توقع چندانی از این دنیا و آن دنیا و خداوندگار عالم و جمیع آفریده هایش نداشته باشید. لذت خودتان را هر طور از دستتان بر می اید ببرید!

من…بهشت برین رو همین تعریف می کنم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار  

چل تکه

Posted by کت بالو on March 3rd, 2008

به به…به به…بسیار هم عالی. کمکی شایان و بسزا به صنعت موبایل جهان. بنده به سهم خودم از این عقیده به شدت استقبال می کنم. بفرمایید:
جستجو برای میس پلی بوی ۲۰۰۸ موبایل!!

اصولا موفقیت نهایی بسیاری بیزنس های دنیا روی محور تخم آقایان می چرخد!!! به عبارتی با تخمینی بسیار نزدیک به درصد حقیقی, صد در صد جهان آفرینش به جای کول اطلس معروف روی نوک عضو شریف آقایان  چرخش می نماید. کاری اش هم نمی شود کرد. باید اقرار کرد و پذیرفت.

قرار باشد از این در آمد تخمی (ولله کلمه ی اصلی اش خیلی بی تربیتی بود. خجالت کشیدم بنویسم. عجالتا همین تخمی را بپذیرید) بخشی هم به جیب مبارک ما سرازیر شود نوکر بی گفتگوی باعث و بانی آن هم هستیم. همه ی ملت دنیا غرق شدند ما هم روش!

به دو دلیل تا اخر عمر مدیون و متشکر رییس قبلی ام هستم.
شماره ی یک این که به من در کانادا کار داد.
شماره ی دو این که به من دوره ی آموزشی active listening را توصیه کرد. دوره بی اغراق روی زندگی شخصی و کاری من اثرات انقلابی داشت.

مرد خوبی بود. تنها ایرادش این بود که محافظه کاری های کارمندهای بالفطره را داشت.

به شدت باور نکردنی خسته هستم!

برای اولین بار در عمرم به مدت بیست دقیقه بی توقف دویدم! خیال دارم رکورد خودم را تا آخر سال بشکنم و به سی و پنج دقیقه برسانم.
ولله دروغ چرا…دو سال پیش از یک دقیقه شروع کردم و امسال به بیست دقیقه رسیدم!
بامزه تر از همه این که وزنم از همیشه ی زندگی بیشتر است. در عمرم عقربه ی ترازو را اینقدر تحت تاثیر وزنم قرار نداده بودم. بین تمام احساس های ناخوشایند یک جورهایی احساس قدرت می کنم!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

جونو

Posted by کت بالو on February 28th, 2008

دقیقا…کاملا…
از جونو خوشم اومد به دلیل این که اولین باره که فیلم نشون می ده دختر تین ایجر رفته سان فرانسیسکو. حامله شده. به خانواده اعلام کرده و نه زمین و زمان به هم دوخته شده ,نه فاجعه شده, نه باباهه سکته کرده, نه مادره سنکوپ کرده,  نه دختر مثل دسته گل رو به بقال پیر شل دو زنه ی سر کوچه شوهر دادند.

دخترک حامله شده. بچه رو به دنیا آورده. نه شلاق خورده. نه سنگسار شده. نه حتی توبیخ شده. دقیقا…بسیار موافقم.
حاملگی خارج از ازدواج خودش به خودی خود مشکل لاینحلی نیست. برخورد ملته که تبدیلش می کنه به مشکل لاینحل.

حالا این برادر و پدرهای غیرتی ایرانی با قفل عصایی و کارد سلاخی بیفتند به جون خواهر و مادر بدبختشون و جوون سر کوچه که چرا دختر بدبخت با پسره رفت پارک یا…گیریم سانفرانسیسکو.

اون خانومه نویسنده ی فیلمنامه رو هم خوشم اومد تا جایی که روی ویکیپدیا خوندم. استریپر بوده و در عین حال روزنامه نگار و فعلا هم که نویسنده.
زن خوشایندی بود. فقط…لباسی که سر اسکار پوشیده بود لباس بی ریختی بود که خانومه واضحا به هر دلیلی توش احساس راحتی نمی کرد.

دختر حامله شد که شد. فدای سرش! کمک احتیاج داره برای نگه داشتن بچه یا انداختنش. مهم اینه که به پیشرفتش لطمه نخوره. صد البته پیشرفت دخترک همیشه مهمه. با بچه ی خارج از ازدواج یا بی بچه ی خارج از ازدواج.


بابای بچه؟! اصولا شک دارم بشه خیلی روش حساب کرد. معمولا فقط به خانوم ها می شه برای مسیولیت های بزرگ اتکا و اطمینان کرد. آقای پدر رو فراموش کنین. خود آقای پدر هم راضی تره. گیریم خرش رو بگیرین مقداری پول بسلفه!!!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

بسیار پیچیده است و بسیار ساده

Posted by کت بالو on February 27th, 2008

بسیار پیچیده است و بسیار ساده!
واقع شدنش بسیار ساده است و درکش بسیار ساده است و پذیرفتن اش و کنکاش کردن بسیار پیچیده.

اصولا بسیار پیچیده است و بسیار ساده!

بسیار کار درست و بجایی کردم.
کار ساده ای نیست اینقدر از خود راضی بودن!

به گمانم اسمش اعتماد به نفس باشد.

سه کیلوی ناقابل طی سه ماه گذشته وزن اضافه کرده ام. در حالی ست که هفته ای لااقل سه بار ورزش می کنم.

لاینقطع دهانم می جنبد البته. به گمانم از عوارض از خود راضی بودن باشد.

می گه خوبه عمل کنی! از خطرات عمل خون ریزی هست و عفونت و نابینا شدن!!!!! می گم اگه عمل نکنم چی می شه؟ می گه هیچی!!!!
خیلی جلوی خودم رو گرفتم بهش نگم مگه خیال کردی خلم چکش وردارم بزنم به تخمم!!
حالا باز خدا عمر با عزت و برکتش بده نگفت اگه عمل نکنم عفونت و ناخوشی و هزار جوره درد و مرض سر تا پام رو به گند می کشه!

به تصویب رسید.
این تاریخ یاد داشت شود. تا دو سال و یازده ماه آینده کتبالو خانوم میلیاردر می شود!!! آمین.

حالا علی الحساب دارم همین ده شاهی صناری رو که دارم حفظش می کنم!!

خیلی وقت ها یاد همکارهای ایران ام می افتم. یه ایمیل شوت می کنم براشون. از بهترین همکارهایی بودن که در طول زندگیم داشتم. ناب و گل.
برام جواب که می نویسن غصه ام می شه. می نویسن خوب شد که از اینجا رفتی. داره روز به روز بدتر می شه.
می نویسن با پسرش کلی خوشحاله و روحیه اش خوبه هر چند که شوهره اذیت می کنه.
و…
می نویسن کاش می شد باز هم با هم کار کنیم.

چرا بعضی شوهر ها “اینقدر” اذیت می کنن؟!

با خودم کلنجار رفتم بادبادک باز و هزار خورشید درخشان رو نخونم و نبینم که یه وقت نکنه غصه ام بشه.
گفتم جهنم ضرر. بی شک  دو تا کتاب ها عین شلوار برمودا و کیف کوکوشانل مد روز هستند. نخونده باشی از مد عقبی! گفتیم جهت مدیست شدن هم شده احساسات رو بگذاریم کنار و وسط این همه کتاب این دو تا رو هم بخونیم و سری توی سرها در بیاریم.
گیریم که احساسات انسان پرستانه ی نویسنده ستودنی است و …صد البته می شود روی غم احتمالی آنچه به افاغنه و ایضا قربانیان زندگی سنتی خاور میانه و نظام قبیله ای می رود, در سایه ی تلاش شبانه روزی در راستای تریلیادر شدن خاک فراموشی ریخت و دانست که …ما که جستیم!

چه وقت این همه تغییر کردم مانده ام مات و متحیر. 

مدت هاست فرض را بر این گذاشته ام که تعریف انسان برای من خود من هستم! به عبارتی به گمانم به خودکفایی تعاریف رسیده باشم.

در حال استحاله ی مداوم هستم. خدا اگه لطفی می کرد و جای استحاله ی مداوم اسهال نصیبم می کرد درمانش دم دست تر بود! تفاوتش این است که اسهال درمان نشدنی به سرعت می کشد. با استحاله ی درمان نشدنی سال ها زندگی کمابیش متغیری خواهی داشت. بد و خوبش به نوع استحاله ارتباط دارد. اسهال نوع بد و خوب ندارد. هر طور که باشد مداوم دستت به بند شلوار است و شهروند افتخاری (گلاب به روی همگی) مستراح!

می گفتم… بسیار ساده است و بسیار پیچیده!!!!!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار