کوآلا and more!

Posted by کت بالو on March 5th, 2013

اگه فقط از یک کار بچه داری خوشم نیاد، -گلاب به روتون- گرفتن آروغ بچه است! هیچ وقت نمی‌فهمم آروغ داره، یا گرفته شد، یا هنوز هست. خلاصه ترجیح میدم پانزده بار بچه رو عوض کنم، ولی‌ یه بار آروغش و نگیرم. خداییش این دختری که خدا به من داده، ماشالا بهترین نوزادی هست که تا حالا دیده ام. ساکت و خوب و تر تمیز. اصلا اگه خودم میخواستم مستقیماً یه بچه سفارش بدم به خود خدا, بهتر از این نمیتونستم سفارش بدم. ولی‌ آخه، این بحث آروغ آخه خیلی‌ چیز پر دردسریه!

دختر عین کوآلا می‌چسبه به سینه ی پدر! لقب افتخاری ایشون اینجا از این به بعد کوآلاست.

این آقای جاستین ترودو، هر کاریش کنی‌ نمیشه به چشم برادری نگاش کرد، دروغ چرا! آخه بگو مرد، تو ۴۱ ساله، خوب بود بری مانکنی، مدلی‌، آکتوری چیزی بشی‌. بی‌خودی خودت و میخوای بندازی توی دردسر سیاست و نخست وزیری؟! حیفی به خدا!! به هر حال که من همیشه لیبرال بوده‌ام و هستم، جاستین یا غیر جاستین، رأی بنده مشخصِه ، از همین تریبون هم اعلام می‌کنم.

فعلاً جاستین خان از باقی‌ رقبای لیبرال محبوب تره. بعید نیست رهبر حزب لیبرال بشه.

مصاحبه رو با چنگ و دندون قبول شدم!!! یه تصمیم گیری دارم، که باید خیلی‌ در موردش فکر کنم. بحث عقل است و احساس! تغییر بزرگ فیلد کاری، یا…

کی‌ فکر میکرد بعد از بیست سال، ازم بپرسن مشتقِ e به توان x میشه چی‌! اصلا یادم نبود. به جاش تعریف مشتق و اصل و اساسش رو توضیح دادم.

به هر حال که این مرحله با موفقیت انجام شد.

فعلا در سه‌ زمینه ی بچه داری، ریاضیات و امور مالی‌، و بیزینس مشغول علم اندوزی و تجربه آموزی هستم. طی‌ طریق در این زمینه‌ها بسیار جالب و جذاب است.

هنوز باورم نمیشه، برای مرتبه هزارم، انرژی قبل از حاملگی رو به شکل معجزه آسایی باز به دست آوردم.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار

بعد از حاملگی‌

Posted by کت بالو on February 28th, 2013

خبر خوب این که انرژی قبل از حاملگی‌ بهم برگشته، شاید حتا بیشتر هم شده. (چرتینکوف عزیز، به حرفهات ایمان داشتم، بیشتر هم ایمان پیدا کردم).

از حدود پنج صبح که بیدار میشم یکریز دور خودم می‌چرخم و کار می‌کنم تا حدود یازده شب که می‌خوابم. چون کمک دارم، -گوش شیطون کر- به خوبی‌ به کار های جانبی مثل مطالعه و مرتب کردن خونه هم میرسم. دوره حاملگی‌ حال نداشتم حتی از جام تکون بخورم، چه برسه به این که کار کنم! 

در امر بچه داری هر روز افق‌های جدید رو کشف می‌کنم. من که تا قبل از تولد این دختر، از نوزاد وحشت داشتم، حالا با یه دست این فسقلی هیجده روزه رو بغل می‌کنم و با دست دیگه لباسش و از سرش در میارم!

فردا مصاحبه دارم برای یه دیپلما که از پاییز شروع میشه. برام خیلی‌ مهمه، امیدوارم که پذیرفته بشم. امیدوارم که مصاحبه فقط فرمالیته باشه.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار

کودکیاری!! تحریم‌ها در ایران!

Posted by کت بالو on February 20th, 2013

تشکر به خاطر تمام پیام‌های تبریک. خصوصاً دوستانی‌ که مدت هاست ازشون بی‌ خبر بودم.

بر خلاف اونچه فکر می‌کردم، بچه داری کار جالبی‌ هست! جالب‌ترین قسمتش اینه که بچه فقط پیام باینری می‌فرسته، صفر یا یک. تو باید کشف کنی‌ منظور چی‌ هست و چه کاری راحتش میکنه. راستی‌ راستی‌ اگه گل آقا نبود من اصلا نمیدونستم یه بچه چند روزه رو چه میشه کرد.

این بچه فعلا مثل فرشته‌ها آرومه، آنقدر که گاهی دلم میسوزه. میگند از چند هفته دیگه تغییر میکنه. امیدوار هستم همینطور آروم بمونه، هم به خاطر خودش، هم به خاطر من. از طرفی‌ سعی‌ می‌کنم خودم رو برای حالت نا آروم هم آماده کنم.

یه مقاله جالب از سایت یاهو در مورد وضع اقتصادی ایران.

کلّ بحث اینه که درسته که تحریم‌ها سفت و سخت هستند، امّا با ترفند‌های دولت، از جمله بالا بردن قیمت دلار، که بنا بر این جلوی خروج بی‌ رویه دلار از کشور رو میگیره، و از طرفی‌ هم کمک میکنه به این که دولت از راه فروش دلار (حاصل از نفت) به بخش خصوصی واسه خودش کلی‌ ریال دست و پا کنه، اثرات این تحریم قابل تحمل شدند.

ولی‌، استاندارد زندگی‌ مردم به دلیل تورم بی‌ رویه بسیار پایین اومده. اجناس واردتی، مشاغل‌ای که به قیمت دلار حسّاس بودند، و کارخانجاتی که واردات از خارج داشتند، به شدت آسیب دیده اند.

از طرفی‌ برخی‌ تولیدت داخلی‌ (مثلِ لوازم آشپزخانه و برقی‌) به دلیل قیمتِ پایین تولیدات داخلی‌ در رقابت با مدل خارجیشون خیلی‌ بهتر و بیشتر فروش می‌رن، که باعث شکوفایی اون سری صنایع میشه.

مردم هم که دیگه نمیتونن دلار رو از ایران خارج کنند (صرف نمیکنه)، سرمایه شٔون رو در مسکن به کار انداخته اند، که بنا بر این باعث رونق نسبی‌ بازار مسکن شده.

خلاصه درسته که وضع خرابه، ولی‌ نه اونقد که دولت رو به زانو در بیاره.

امیدوارم یه چیز خوبی‌ از توش در بیاد. به هر حال. خیلی‌ اوضاع دلپذیری نیست.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار

نورسیده

Posted by کت بالو on February 16th, 2013

دخترمون دوشنبه به دنیا آمد. 🙂

نود در صد به حالت عادی برگشته ام. از اونچه فکر میکردم به شکل غیر قابل باوری راحت تر بود.
اگر کسی خیال حامله شدن و زایمان سزارین داره با کمال میل حاضر هستم تمام تجربه های شخصی خودم و اونچه که در طول این مدت بهم کمک کرد رو در اختیارش بگذارم.

به راحتی می تونم تمام کارهای دخترک رو انجام بدم علیرغم این که در زندگیم به نوزاد کوچکتر از دو سه ماه هرگز دست نزده بودم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

بحث شیرین سهام

Posted by کت بالو on February 9th, 2013

یه چیزی که متوجّه نمیشم اینه که چطور با price/earning خیلی‌ بالای فیسبوک (۱۹۰۰)، هنوز توصیه تحلیلگران سهام اینه که سهمش خریداری بشه.

اصولا، تعریف price/earning یعنی‌ قیمت سهام شرکت چند برابر میزان در آامد شرکت نسبت به قیمت سهام هست.

به عنوان مقایسه، این شاخص برای گوگل ۲۴ هست و برای یاهو ۶ و برای اپل ۱۱. حالا یهو چطور مال فیسبوک ۱۹۰۰ هست و ملت هم هنوز دارن میخرنش، من سر در نمیارم.

اگر استفاده از تبلیغات رو تلفن‌های موبایل جا بیفته، و اگه فیسبوک بیشتر به سمت کاربرد‌های بیزینس سوق داده بشه ممکن هست آینده شرکت بهتر باشه، امّا فیسبوک هم جزو همون شرکت هاست که من جرات سرمایه گذاری درش رو ندارم، درست مثل اپل.  

رو سایت یاهو یه سری گزارش تحلیلی برای هر شرکتی وجود داره. دنبال می‌گردم ببینم جایی‌ هست که یه جوری عضویت یکی‌ از این موسسات رو بتونم بگیرم. هر گزارش بین تقریبا ۱۰ تا ۱۵۰۰ دلار قیمت داره!

شرکتی که خیلی‌ دوست داشتم سهامش روبخرم، همونی که ماه نوامبر برای یکی‌ از درس هام تحلیلش کردم، قیمتش از ۶۶ دلار ماه نوامبر به ۸۲ دلار رسیده، و اعتقاد دارم تا حدود ۵، ۶ ماه دیگه هم ترقی‌ خواهد کرد. حیف، پول و فرصت ندارم.

هنوز هم اگه پول داشتم، Option ریم رو می‌خریدم. فکر می‌کنم طی‌ دو سه‌ هفته آینده ترقی‌ کنه. چون مطمئن نیستم، امّا، Option رو به سهام ترجیح میدم.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار

چل تکه

Posted by کت بالو on February 8th, 2013

دو سری مکتب مختلف یا حالا تفکر یا تیوری مختلف در اقتصاد وجود داره. طرفداران یکی اسمشون هست مانیتوریست و طرفداران اون یکی رو می گند کینزین.

تفاوت نظر این هست که کینزین ها می گند هدف باید ‍پایین آوردن میزان بیکاری باشه در حالی که مانیتوریست ها می گند هدف نهایی باید کنترل تورم باشه.

حالا اگه این خط رو دنبال کنیم که:
در رکود اقتصادی میزان گردش پول کم میشه بنابراین مردم کمتر پول خرج می کنند بنابراین میزان تقاضا در جامعه کم می شه بنابراین میزان تولید کم می شه، که در نتیجه میزان تولید سرانه ی ملی ‍پایین میاد و در نتیجه کمتر به نیروی کار نیاز خواهد بود و نرخ بیکاری بالا خواهد رفت.

مانیتوریست ها می گند که در شرایط رکود اقتصادی ,دولت باید از طرفی شروع کنه به خرج کردن و پول در جامعه تزریق کنه و از طرف دیگه مالیات ها رو کاهش بده ،که بنابراین روند معکوس بشه و نرخ بیکاری کنترل بشه. برای اینها میزان بهره خیلی مهم نیست.
اما…
کینزین ها میگند که در شرایط رکود اقتصادی باید نرخ بهره ‍پایین بیاد که بنا براین قیمت قرض کردن پول پایین بیاد و شرکت ها بتونن بیشتر پول قرض کنند و تولید بالا بره و تورم پایین بیاد. برای اینها میزان نرخ بیکاری خیلی مهم نیست اما اعتقاد بر اینه که وقتی تولید بالا بره و تورم پایین بیاد نرخ بیکاری به خودی خود درست می شه.

شخصا طرفدار تئوری کینزین ها هستم. شاید هم تحت تاثیر تعلیمات استاد اقتصادمون بوده که یونانی الاصل بود و می گفت امروز هرچی می کشیم در نتیجه نرخ بهره ها ی خیلی بالای دهه های هفتاد و نتیجه ی سیاست های مانیتوریست ها بود که اولین نشانه هاش رو (برای آدم های هوشیار) از دهه نود نشون داد.

همه ی اینها رو گفتم که بگم آقا مارک کارنی کانادایی که تا حالا رییس بانک مرکزی کانادا بود و حالا شده رییس بانک مرکزی انگلیس گفته که می خواد نرخ تورم رو پایین نگه داره.  به عبارتی طرفدار نظریه کینزین هست! همین!!

فرصت کنم یه نگاه به جزوه اقتصادم می اندازم. اساس و بنیاد جریان رو توضیح می داد. فوق العاده درس جالبی بود.

چرتینکوف عزیز. یک عالمه تشکر به خاطر کامنت هات. واقعا کمکم کردند. شانس بزرگم اینه که بیشتر دوستان خیلی خیلی نزدیکم زایمان کرده اند و همه هم سزارین و دو تاشون هم با همین دکترخودم و با همین کادر! بنا براین تجربه هاشون خیلی بهم کمک کرده. کلا در زیادی خوش شانس بودن خودم شکی ندارم.
تنها دغدغه ی ذهنی ام (گمانم باز هم مثل خیلی های دیگه) سالم بودن بچه است.

خانوم ها فداکاری های مادرانه ی بیشماری می کنند. اصولا جامعه و خانواده و غریزه سوقشون می ده به سمت فداکاری های مادرانه ی بی خود یا باخود.
از من اگه بپرسن بزرگترین فداکاری مادرانه ات تا به این لحظه چی بوده , بهشون می گم نرقصیدن در دو مهمانی بسیار موزیکال.
کل طول نه ماه لب نزدن به قهوه و الکل یک طرف; قابل تحمل بود. اما اون دو شب نشستن و کم رقصیدن از ترس پاره شدن کیسه ی آب یک طرف!
توفیق اجباری: حداقل چهار ماه استراحت تمام عیار و فکر نکردن به تمام استرس های دنیا -به دلیل یا به بهانه ی- حاملگی.
خوش شانسی غیر قابل باور: در بهترین زمان شرکتمون و کارم حامله شدم و مرخصی زایمان گرفتم. اگه صد هزارمرتبه هم تنظیم می کردم و به خداوندگار عالم سفارش می دادم اینطوری از آب در نمی اومد.

از دیروز صبح تا حالا یک روند برف اومده. قراره از امشب به بعد قطع بشه. نمی دونم چند سانته. اما فعلا عجالتا نشسته ام رو به پنجره و از منظره ی بارش برف غرق لذتم.

هممممم….کسی می دونه چطوری می شه میلیاردر شد؟! میل عجیبی به میلیاردر شدن دارم. اگه راهنمایی کنید ممنون می شم.

از بزرگترین تفریحات این چند روزه خوندن اخبار ایران هست! دعوای رییس جمهور و رییس مجلس و رییس قوه ی قضاییه و وساطت رهبر و لنگه کفش و میمون فضایی و داوطلب ها برای رفتن به فضا!
عجبا!!!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

چل تکه

Posted by کت بالو on February 4th, 2013

اوقات فراغت خیلی دلپذیری رو سپری می کنم. کتاب دیوید کاپرفیلد رو می خونم و سریال خانه پوشالی (ورژن آمریکایی اش)‌ رو نگاه می کنم و زمانی که روی وبسایت ها چرخ می زنم یه کتاب سبک گویا گوش می کنم.

اگه یادتون باشه یه سریال بود به نام خانه پوشالی که حدود پونزده سال بیست سال پیش از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شد. در مورد دولت انگلستان بود و یه دختر خبرنگار. آخرش هم نقش اول فیلم (نخست وزیر بود یا یکی از وزرا یا خلاصه یکی از دولتمردان انگلیس)‌ دختره رو از بالای یه ساختمون بلند پرت کرد پایین و کشت.
حالا ورژن آمریکایی همون سریال اومده. تولید نت فلیکس است. اولین محصول نت فلیکس است که نگاه می کنم. ورژن آمریکایی سریال از ورژن انگلیسی هم دلپذیر تر و خوش ساخت تره. کوین اسپیسی بازی می کنه و دخترک نقش اول رو هم خیلی می پسندم.

نت فلیکس داره محصولات خودش رو تولید می کنه. به نظرم قدم درست و خوبی برای نت فلیکس هست. مشکل بزرگ هنوز در تفاوت برنامه های موجود در بخش کانادایی و آمریکاییه. نمی دونم آیا به خاطر سیاست های خود نت فلیکس هست یا باز هم سی آر تی سی به دلیل حمایت از شرکت های کانادایی اجازه ی فعالیت کامل رو به نت فلیکس نمی ده.

چرتینکوف عزیز. تشکر زیاد به خاطر تمام کامنت ها. خصوصا کامنت هات در مورد برگشتن انرژی ام. همه اش به دوران قبل از حاملگی ام فکر می کنم و این که ورزش می کردم و الان نای تکون خوردن ندارم و همه اش فکر می کنم نکنه دیگه به کل هیج وقت نتونم انرژی ام رو به دست بیارم و همیشه همینطور بی مصرف و مثل نون تافتون بمونم!

راستش برای کار خونه مشکلی ندارم. مامانم پیشمون هست و باور کنی یا نه از اول حاملگی ام تا حالا -یعنی کل نه ماه- حتی یک بار غذا درست نکرده ام یا دست به سیاه و سفید نزده ام. گل آقا هم که کلی کمک می کنه.
منتها گمونم مشکلم هم همونه. همین که هیج کاری نمی کنم. دیگه باورم شده که هیچ وقت توانایی هیچ کاری رو پیدا نمی کنم. علاوه بر اون بسیار هم تنبل شده ام و حال تکون خوردن هم ندارم.
یه پروژه ی بزرگ بنایی توی خونه مون داشتیم و یه سری اسباب اثاث رو دور ریختیم و هنوز مبلمانی که به دلمون بنشینه پیدا نکرده ایم. خصوصا که هر ده قدمی که راه می رم باید بشینم!! بنابراین خوابی که دیده ام ربط مستقیم به تمام نگرانی های ریز ریز بیداری ام داره.

در مورد روش های مختلف زایمان خیلی خوندم و با خیلی ها حرف زده ام و خیلی فکر کرده ام.
کامنت اون خانوم در مورد زایمان ماده ها از ابتدای تاریخ تا امروز من رو یاد یه مکالمه توی کتاب باغ بلور محسن مخملباف انداخت.
یکی از زن های خونه داشت میزایید. زایمان سختی داشت و توی خونه داشت وضع حمل می کرد. اول پای بچه داشت بیرون میومد. یکی دیگه از زن های خونه (خورشید) بچه رو داد تو. دستش رو کرد داخل رحم زن و با تمام قدرت بچه رو چرخوند و خلاصه زایمان به خیر گذشت. یه زن مسن و عروسش هم از ساکنان خونه بودند. زن مسن برگشت گفت اون موقع توی دهات زنه لب چشمه دردش می گرفت. همونجا بچه رو می زایید و بعد هم می نشست به رخت شستن. عروسش برگشت گفت ما که تا یادمون میاد زن دهاتی سر زا رفته!
جفتشون راست می گفتند گمانم. موارد پیچیده موقع زایمان پیش میاد که بدون دسترسی به امکانات بیمارستانی باعث مرگ مادر یا هم مادر و هم نوزاد می شه. از اون طرف اعتقاد بسیاری از مردم  ینگه دنیا این هست که زایمان طبیعی و حتی زایمان تحت نظر ماما (و نه پزشک) و در منزل و بدون استفاده از داروهای کنترل درد بهتر هست! یکی از همکارهای مرد من اصرار داشت که من باید زایمان طبیعی کنم و بدون استفاده از اپیدورال. دو سه تاشون که خانوم هاشون زایمان طبیعی خیلی سختی داشتند بهم گفتند شک نکنم که سزارین کنم.
به هر حال اون مکالمه ی باغ بلور جالب بود. فکر می کنم عروس و مادر شوهر هر دو درست می گفتند. دختر دهاتی ای که زایمان اولش رو قبل از بیست سالگی و با بدن معتاد به کار و نرم انجام می ده مسلما با زن سی و نه ساله ی پشت میز نشینی که بدنش دیگه اون نرمی اولی رو نداره متفاوته. از اون گذشته مخاطراتی هست که ربطی به سن نداره و خیلی خیلی هم جدیه.
عدم استفاده از مسکن درد هم مثل اینه که امروز بریم دندانپزشکی و بگیم برای روت کانال دندونم همین طوری زنده زنده کار رو انجام بده چون طبیعی اش همین بوده!!
خلاصه همونطور که قبلا گفتم خودم هیچ وقت به هیچ کسی توصیه نخواهم کرد چطور زایمان کنه و فقط فکر می کنم باید جوری این کار رو بکنه که خودش احساس راحتی می کنه.
به هر تقدیر در تایید اونچه که چرتینکوف عزیز هم گفت نهایتا در این ینگه دنیا صرفنظر از نحوه زایمان مادر و بچه هر دو سالم می مونند. چون اگه هر اتفاقی بیفته پزشک یا مامای مربوطه و یا پرسنل بیمارستان باید جوابگو باشه.

اصولا زمانی که علم پزشکی وجود نداشت به گمانم همه چیز بهتر بود. انتخاب طبیعی صورت می گرفت. قوی تر ها به دنیا می اومدند و می موندند. ضعیف تر ها هم خود به خود می مردند. تازه مردم با هزار درد مختلف زنده نمی موندند. معمولا تا زمانی زنده می موندند که حالشون خوب بود. جمعیت هم کمتر بود و بالانس از دنیا رفته ها و به دنیا اومده ها رعایت می شد. تازه بهتر از اون زن ها معمولا زودتر می مردند. حالا یا زیر زایمان یا اونقدر که بدنشون ضعیف می شد! بنابراین آقاهه هم می رفت یه زن جدید جوون می گرفت و مشکلات خانواده ها کمتر می شد و زاد و ولد با کیفیت بهتری ادامه پیدا می کرد!
حالا اصلا چرا علم پزشکی درست شد و کل این تعادل رو به هم زد معلوم نیست!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

پیوست: قسمت آخر نیمه طنز بود. استقاده از علم پزشکی و دانش نوین رو حداقل واسه وجود نازنین خودم خیلی خیلی دوست دارم.

بلک بری و رویای یه خونه ی مبله شده

Posted by کت بالو on February 1st, 2013

بزرگترین مشکلی که ریم باهاش مواجه شده و باعث کاهش اخیر در قیمت سهامش شده تاخیر در ارايه محصولش در بازار آمریکا بوده.
این تاخیر به گفته ی مدیر عامل ریم به دلیل پروسه ی طولانی تست تلفن توسط شرکتهای آمریکایی هست.
می دونم که شرکت های موبایل آمریکایی پروسه ی تست مفصلی دارند. اما با توجه به جزییاتی که طی ده سال گذشته ای که خیلی خیلی از نزدیک با تمام این پروسه ها سروکار داشته ام می دونم سازنده های تلفن با شرکت های موبایل سنگهاشون رو وا می کنند. معمولا اول تاریخ ها و زمانبندی ها رو کامل مشخص می کنند و بعد بنا به اون پروژه رو جلو می برند. بنابراین در درست بودن گفته ی مدیرعامل ریم شکی نیست. این وسط اما من فکر می کنم که می شد به هر حال ارايه محصول ریم در آمریکا رو کمی جلوتر انداخت یا حداقل زمان مشخصی براش تعیین کرد.
ریم یه شرکت کاناداییه و علیرغم اشتباهات بسیار بزرگ استراتژیکی که کرد و علیرغم باختن مارکت به شرکت اپل و حالا سامسونگ نمی شه منکر این شد که در زمان خودش در سال ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ سرویس های بی نظیری ارايه کرد و محصولات بسیار خوبی به بازار فرستاد. محصولاتی که در اون زمان بدون تحمل هزینه ی نسبتا بالا برای دیگران مقدور نبود. هنوز که هنوزه بحث سکوریته ی ارتباطات و پروتوکل هاش به علاوه ی سرویس ها و پروتوکل هاش برای بیزنس ها و شرکت ها بی رقیب مونده. متاسفانه طی دو سال گذشته اونقدر از بازی عقب مونده که شرکت های تولید اپلیکیشن بالاخره محصولاتی رو برای استفاده ی بیزنسی و مدیریت اپلیکیشن ها بیرون دادند. اما همیشه اعتقاد بر این بوده که اگه ریم یه محصول (نه حتی عالی که فقط) قابل قبول می فرستاد توی بازار این همه دردسر برای درست کردن اپلیکیشن جدا کردن پروفایل بیزنس و شخصی برای سیستم های عامل مختلف وجود نداشت.

به هر حال…تا ببینیم قدم های بعدی شرکت بلک بری چی خواهد بود.

دوباره خواب دیدم توی یه خونه ی جدید هستم که مبله هم هست. جالبه که مبلمان های خونه های توی خوابم همیشه مبلمان های کلاسیک و سبک قدیمی هستند. یه صندوقچه ی کوچک هم جزو دکور خونه روی یه میز بود. حالا که فکر می کنم میز تا حدودی شکل میزهای آنتیک و عتیقه بود. فرش ها هم توی مایه های گلبهی و صادراتی اما نه خیلی قدیمی بودند. آشپزخونه تنها قسمت مدرن خونه بود. خانومی اومده بود که با گاز آشپزخونه کار کنه و داشت غذا می پخت. یه خانوم دیگه اومده بود که خونه رو تمیز کنه. اولش ایستاده بود و غذا پختن خانوم اولیه رو نگاه می کرد. انگار که ناراحت شده باشه که کسی غیر از خودش داره کار می کنه و غذا می پزه. بعد رفت که برسه به باقی کارها. نگاه که کردم دیدم بیرون خونه ایستاده و با موبایلش حرف می زنه. بهش گفتم بیاد تو و چند تا کار انجام بده. توی خواب به گل آقا می گفتم ببین مبلمان و اثاثیه ی این خونه چقدر خوب و راحته. (گل آقا اسباب و اثاثیه ی مدرن و دکوراسیون مدرن دوست داره.) بهش می گفتم من اون مدرن ها رو دوست ندارم. راحت نیستند. اینها راحته و قیمتش هم مناسب تره. هر وقت خیلی پولدار شدیم یهو همه ی اینها رو غیر از فرش ها می دیم. سی هزار دلار میگذاریم کنار و باهاش مبلمانی می گیریم که هم مدرن و هم راحت باشه.

بعدش پشت خونه کوه بود. گل آقا با چند تا از دوستامون داشتن می رفتن کوه و من که حامله بودم باید می موندم خونه. خیلی ناراحت بودم. یکی از دوستامون بهم گفت نکنه از این ناراحتی که فلانی می تونه بره و تو نمی تونی. گفتم آره. ناراحتی ام از همینه. خلاصه این که اونها رفتند کوه و من برگشتم توی خونه. و….همین دیگه. گمونم بعدش بیدار شدم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

مجله اقتصادی خانوادگی حاملگی!

Posted by کت بالو on January 29th, 2013

عرض شود به حضور انورتون که اگه همون پنج روز پیش که خدمتتون عرض کردم جرات کرده بودم و سهام اپل رو short sell کرده بودم یا put option خریده بودم دیروز روی هر سهم پونصد دلاری پنجاه دلار سود کرده بودم!!

امروز اگه پول و پله و امکانات داشتم option ریم رو ابتیاع می کردم. اگه سیستم عامل جدید خوب از آب در بیاد سهام تا دو سه هفته دیگه بالا می ره و اگه بد از آب در بیاد خوب سرمایه ای که باهاش option رو خریدم از دست می ره.
روش بعدی برای کاهش ضرر خرید همزمان call option و put option هست. بحث مفصلی است. اغلب شرکت های بزرگ برای جلوگیری از ضررهای میلیونی و میلیاردی از این روش استفاده می کنند.

کودک انقلابی درون من در حال جنبش است. به گمونم یا جاش تنگ شده یا خلقش.
انرژی ام کمی بیشتر شده. کمی نگران روزهای بعد از سزارین و خود سزارین هستم. به هر حال اتفاقی است که تا به حال برام نیفتاده! اما چاره ای نیست.
به نظر میاد بچه به هر حال یه جایی رو پاره می کنه تا بیاد بیرون. حالا در حال حاضر انتخاب با مادر محترم است که بین عضو شریف و شکم انتخاب کنه که کدوم پاره بشه!!!
اینجور که من دیده ام در هر دو مورد تجربه ی خوب بوده و تجربه ی بد هم بوده. لااقل از ده پونزده نفر (مادر یا همسرش) برای هر مدل مصاحبه کرده ام. در نهایت به نتیجه رسیده ام که قابل پیش بینی نیست. با هر کدوم که از نظر فکری راحت تری جلو بری بهتره.
بنابراین بر خلاف بسیاری از مردم طرفدار سرسخت هیچ کدوم نیستم. بلکه فقط و فقط می گم با هر کدوم حس راحتی بیشتر می کنید همون رو انتخاب کنید.

رفته بودیم رستوران. خانوم گارسن اومد بالای سر میز که سفارش غذا بگیره. مال اروپای شرقی بود. دید که حامله هستم. بهم گفت تا قبل از زایمانش هرگز فکر نمی کرده که زن یا یه انسان می تونه اونقدر درد زیاد رو تحمل کنه. می گفت دردش فرای تصور آدمه. بهش گفتم سزارین می کنم. گفت وای…من بچه ی اولم طبیعی بود. دومی سزارین. برای سزارین باید بخیه ها رو بکشی آخر سر و تازه چهار هفته هم طول می کشه تا برسی سر جای اولت.
کلا بعضی ها خداوند روحیه دادن هستند!!!

در کل طول حاملگی دنبال تقدس زن حامله گشتم یا قسمت enjoy your pregnancy! حالا می خوان بگن بچه دار شدن خوبه یه حرف دیگه است. اما آخه زن حامله که یا توی سوراخ دستشویی داره (گلاب به روتون) استفراغ می کنه یا عق می زنه یا عین نون تافتون ولو می شه اینور و اونور یا باد می کنه و صورتش لک میاره یا بواسیر می گیره و نمی تونه با خیال راحت بشینه یا حتی غش می کنه یا به نفس نفس می افته و آخر سر هم از درد زایمان اونقدر نعره می کشه تا بچه یه جایی رو بشکافه و سرک بکشه بیرون….دیگه تقدسش به چیه؟!! یا بخش لذت بردنش چیه؟!
قبول که جهت ادامه ی بقا ملت باید بچه دار بشند و عاشق بچه بشند. مسلما من هم می شم. همین الانش هم اگه تکونش کم و زیاد بشه نگران می شم که چه اتفاقی اون تو افتاده. ولی تو رو به تمام مقدسات عالم و به همون تقدس زن حامله قسم اینقدر احساسی محض با جریان برخورد نکنید. کمی هم واقع بین باشید. 

پیشنهاد می کنم به خداوندگار عالم که یه بخش ترانسپارنت در شکم مادر بگذاره که بشه راحت و بی هیچ دم و دستگاهی بچه رو رصد کرد نگرانی های آدم کمتره.

توی وبلاگ یه نفر که گربه داره خوندم که گربه حامله شده بوده و موقع زایمان مشکل پیدا کرده و نتونسته چهار تا توله رو طبیعی دنیا بیاره. بنابراین می برندش دامپزشکی و بچه ها رو با سزارین بیرون می کشند. دامپزشک به این دختر خانوم صاحب گربه ها می گه که گربه چون سزارین شده و درد زایمان بیرون اومدن بچه ها رو نکشیده ممکنه حس مادری نداشته باشه و به بچه ها شیر نده.
طبیعت واقعا جالبه. درد زایمان برای ادامه ی بقا.

اصولا در دوران حاملگی چیزهایی رو یاد گرفتم و متوجه شدم, که به اندازه ی یک عمر تجربه ارزش داشت. مهم تر از همه این که فهمیدم آدم اگه مواظب خودش نباشه چه به سرش میاد وقتی به پنجاه سال و شصت سال و هفتاد سال و بالاتر می رسه. مسلما یکی از اهداف زندگی ام این خواهد بود که خیلی خیلی از خودم مراقبت کنم. تن سالم رو برای بیست و پنج سال سی سال آینده و ترجیحا تا زمانی که زنده هستم نیاز دارم.

تجربه ی شخصی من از حاملگی…نه تقدسی درش دیدم و نه لذت بردنی. اما تجربه ای است بسیار جالب. می شه ازش در مورد طبیعت و راز بقا و غریزه و پدیده ی رشد و یک تحول و تحلیل رفتن و (انشالله) دوباره احیا شدن بسیار یاد گرفت.

می شه به بهانه بچه بسیاری کارها رو کرد یا نکرد. اصولا به نظر میاد گاهی اوقات آدم ها کارهایی که می خواسته اند بکنند یا نمی خواسته اند بکنند را به شکلی به بهانه ی بچه توجیه می کنند.
کاندیداهای بنده لیست زیر است: چون بچه به آینده ی تضمین شده نیاز دارد و مادر موفق و تحصیلکرده همیشه الگوی کودک است بنده از همین الان اعلام می کنم بسیار سختکوشانه در جهت تمام کردن درسم و مطالعاتم و موفقیت های کاری خودم و همسرم تلاش خستگی ناپذیر خواهم کرد!
و چون دوست دارم بچه دنیا رو بگرده وقتی کمی بزرگتر شد می خوام ببرمش اطراف و اکناف این کره خاکی جهت گشت و گذار!
نه که فکر کنین حتی یه ذره هم به خاطر خودمه ها…فقط به خاطر بچه!!!

از شوخی گذشته نمی دونم قدرت ریسکی که پیدا کرده ام نتیجه ی بچه دار شدنه یا اصولا به هر حال به وجود می اومده!
مهم هم نیست البته. مهم فقط تمام چیزهایی هست که طی این پروسه یاد گرفتم و فهمیدم. همین و بس.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

اقتصاد و خانواده و روابط اجتماعی

Posted by کت بالو on January 22nd, 2013

این قسمت بی حالی و بی انرژی بودن دوران حاملگی برای من سخت ترینش بود. خانوم مدیر عامل یاهو رو تحسین می کنم. شش یا هفت ماهه حامله بود که به سمت مدیریت عامل یاهو انتخاب شد. تصمیم های بسیار خوبی برای یاهوگرفت و سهام یاهو رو از اون سیر نزولی افتضاح نجات داد . بعد از زایمانش چند هفته ای استراحت کرد و برگشت سر کار. سالم و ‍با انرژی. از عهده من یک نفر خارج بود.

برای درک بهترش می تونم بگم ماه های دوم و سوم حاملگی ام به علاوه اواسط ماه هشتم تا به حال (که وارد آخرین ماه شده ام) درست مثل اینه که تمام مدت تحت تاثیر یه داروی خواب آور خفیف باشم.

دو تا آرزوی بزرگ دارم. اولیش سالم بودن بچه است. دومیش برگشتن انرژی ای هست که قبل از حاملگی داشتم.

کل کار مفیدی که در طول حاملگی کردم تموم کردن نه تا درس دوره فوق لیسانس ام بود.

شانس خیلی بزرگی که آوردم این بود که کارم در شرکت به نحو بی سابقه ای سبک بود! یا حالا شاید خودم سبک گرفتمش.

بعد از ‍‍نوسازی خونه, اتاق خواب ها و مطبخ زیر زمین هنوز مثل بازار شام می مونند.

دو تا کار خیلی خیلی مهم دارم که یکی اش به شدت بستگی به مرتب شدن اتاق کار و مدارک داره! و…بعد از این که گل آقا از شدت فشار کار مریض شد و افتاد توی تخت به این نتیجه رسیدم که بی خیال دیگه. هر چقدرش انجام شد که شد. هر چی هم موند که کاریش نمی شه کرد.
بنده هم رسما از حیض انتفاع ساقط هستم تا اطلاع ثانوی.


از همون سال ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ هیچ وقت جرات سرمایه گذاری روی شرکت آقای استیو جابز رو نداشتم. این سرمایه گذاری به نظرم سرمایه گذاری روی شرکت نبود. بلکه به معنی سرمایه گذاری روی دید بازاریابی بی نظیرآقای استیو جابز بود. منکر این نیستم که جابز انقلابی در شکل و سرویس دهی موبایل ایجاد کرد. انقلابی که بازار رو دگرگون کرد. نکته اساسی اما اینجاست که به جای عرضه تکنولوژی جدید سرویس هایی رو (که بسیاری اش از سال ها قبل امکان عرضه اش وجود داشت) بر اساس تکنولوژی های موجود در بازار به شکل بسیار موفقیت آمیزی بازاریابی و عرضه کرد و فروخت. اعتقاد دارم اگه هنوز زنده و سالم بود این حرکت ادامه ‍می یافت. حالا که نیست اعتقاد دارم طی ماهها و سال های آینده شرکت سیر نزولی طی خواهد کرد. شاخص های سهام شرکت هنوز بسیار قوی هستند. میزان سرمایه نقدی شرکت عالی است. بنده اما خیلی اعتماد نمی کنم. سرمایه ی اصلی و بنیادی شرکت به نظرم استیو جابز بود که حالا دیگه نیست.
صادقانه بگم, هنوز هم جرات نمی کنم روی ‍نزول سهام شرکت شرط بندی کنم و short sell کنم یا put option بخرم!

در اخبار است که سهام شرکت های چوب بری و جنگلداری که از سال گذشته سیر صعودی داشته به دلیل رشد بازار خانه سازی در آمریکا به این رشد صعودی ادامه خواهد داد.

ماه نوامبر و اوایل ماه دسامبر برای ‍یکی از درس های فوق لیسانسم روی شرکت وست فریزر تیمبر کار می کردم. تنها نگرانی ام جهت فیسکال کلیف بود. مسلم بود که اگه معضل فیسکال کلیف حل بشه سهام شرکت به سیر صعودی ادامه خواهد داد. اگه چند هزار دلاری داشتم (که نگران از دست رفتنش نبودم) روی اون شرکت سرمایه گذاری می کردم و امروز روی هر سهم شصت و شش دلاری حدود چهارده دلار سود می کردم. هنوز برای خریدش دیر نشده. هنوز ‍سرمایه ندارم. اگه داشتم می خریدم. هر سهم هشتاد دلار هست و فکر می کنم تا ماه دیگه این موقع به هشتاد و شش یا هفت رسیده باشه. سود هفت هشت درصدی در یک ماه بدکی نیست.

یکی از حروف الفبای فارسی رو روی کی بردم و با این برنامه فارسی نویس ندارم. مجبور شدم هر جا اون حرف خاص استفاده می شد ابتکاری به خرج بدم و کلمه ی دیگه ای به جاش بگذارم!!!


این کودک انقلابی درون شکم من در دو حالت حتما عکس العمل نشون می ده و سخت به جنبش در میاد. اگه خوراکی بخورم و اگه آهنگ های تند و شاد رو با صدای بلند گوش بدم! گمونم یه دختری درشت مرشت, با قر عربی و فیگور بابا کرم از اون تو بیرون بیاد.


چرتینکوف عزیز: بعله. گمانم کم کم ملتفت بشم که تعریف نرمال احتمالا فرق خواهد کرد. فقط بهم بگو انرژی و کارآیی  قبل از حاملگی بهم بر می گرده؟ باقی اش رو می تونم هر جور هست باهاش کنار بیام.

آقای داریوش عزیز: من سایت دخمر رو دوست داشتم.همونطور که احتمالا می دونید محتوای سکسی داشت که به نظر من از جنبه های غیر قابل اجتناب زندگی است و اینترنت. نمی دونم چه به سرش اومد. دیگه وجود نداره. لیست لینک های من مدت هاست که به روز نشده.

دوست ناشناس دیگه: خیر. من دیگه در فیسبوک نیستم. زیادی وقتم رو می گرفت. در ضمن اونچه که برای دوستانم می نوشتم اشتباه برداشت می شد. به دلیل این که لحن حرف زدنم (شوخی یا کنایه) در کامنت ها از بین می رفت و فقط کلمات خونده می شدند. دلیل سوم هم این بود که با این حجم شریک شدن اطلاعات و محاوره ها و سلایق و نظرات روی اینترنت احساس راحتی نمی کردم. راستش اگه فرصت بکنم سعی می کنم یه سری اطلاعات شخصی رو از روی اینترنت ‍یه جوری بردارم.
هنوز نمی دونم چه جوری ولی می گردم ببینم آیا راهی هست.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار