کامنت های هرز

Posted by کت بالو on November 1st, 2012

این وبلاگ من دو سه سالی هست که تمام مدت و به سرعت  میشه پر از کامنت های هرز (اسپم!).  هر دو سه روز یه بار باید برم و صد تا صد تا فله ای یا دونه دونه پاکشون کنم. امروز رفتم می بینم واسه نوشته ی ‘حاملگی’ کامنت اسپم اومده تبلیغ ویاگرا!!!

یعنی بی ربط تر و به درد نخور تر و فحش تر و کنایه آمیز تر از تبلیغ ویاگرا واسه پست حاملگی یه زن حامله اگه به فکرتون رسید جایزه دارین!!!

خیلی سعی می کنم اسپم ها رو قبل از پاک کردن چک کنم , ولی گاهی که تعدادشون خیلی میره بالا نمی شه. بنابراین اگه احتمالا کامنت گذاشتین و دیدین ناغافلی نیستش شرمنده  تونم بی هوا رفته توی اسپم و فله ای پاک شده!

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امیددیدار

چل تکه – یه کمی بوگندو

Posted by کت بالو on October 30th, 2012

این سندی سندی که می گفتند نسیمی بود به غایت قدرتمند. ما را نترساند. اندکی نگران قطع برق و آب بودیم, که به التفات یزدان پاک هر دو متصل ماندند و برقرار.

به مواد ضدعفونی کننده نزدیک نمی شوم و دست نمی زنم. شستشوی (گلاب به روتون) دستشویی و توالت رو گل آقا عهده دار هستند.
دو سه شب پیش یک خواب بو گندو دیدم. خواب دیدم توی یه دستشویی (دستشویی خونه امون , اما خونه امون و دستشویی یه شکل دیگه بودند) بوی -گلاب به روتون- جیش میاد. دستشویی و توالت رو شستم. بو تمام شد. جالبه که این خواب رو دو بار در طول شب دیدم!

برای مرتبه ی اول توی خواب بو احساس کردم! بعد از حس دیر شدن و حس قوی فراموشی مطلق و حس عشق زیاده از حد, چشمم به حس بویایی در خواب روشن شد!

فکر می کنم هر وقت قراره اتفاق خانوادگی جدیدی برام بیفته خواب خونه می بینم. در تمام این خوابها یک چیز مشترکه. توی خونه ی خودم هستم ولی هیچ شباهتی به هیچکدوم از خونه هایی که در واقعیت توشون زندگی کرده ام نداره. یه اتاق یا یه بخش جدید توی خونه ام پیدا می کنم که اثاثیه ی قشنگ و تر تمیز اما قدیمی و گاهی فرسوده داره.
این مرتبه (جدا از رویای توالت شوری) , دو سه هفته ی پیش خواب دیدم توی خونه ای هستم که خونه ی منه و یه اتاق خوابش رو که قبلا ندیده بودم تازه کشف کرده ام. اثاثیه برای بچه داشت! اما اثاثیه ای که احتمالا شصت هفتاد سال قبل برای یه بچه ی مدرن شصت هفتاد سال قبل ممکن بود طراحی بشه. همه به رنگ سبز پررنگ و سفید با نقش های تند شصت هفتاد سال پیش!!

درس های این ترم دوست داشتنی ترین درس های ممکن هستند. سه تا درسه: مدیریت مالی. حسابداری مدیریتی و روش های اندازه گیری کمیتی!!
هر سه به شدت با عدد و رقم سر و کار دارند. من کشته ی عدد و رقم و دلار و عملیات مالی و حسابداری و ریاضی هستم.
هر چه چهار تا درس (از شش تای) ترم پیش عذاب الیم بودند از این سه تا دارم کیف می کنم بد جور.
با این که از خود دروس بازاریابی و رفتارهای سازمانی و مدیریت و فن آوری اطلاعات برای مدیریت بدم نمی اومد, اما انجام تکالیف و امتحاناتشون واقعا عذاب الیم بود. توی کار می شه از تمام اطلاعات و آموخته ها استفاده کرد. اما وقتی یه داستان بهت می دن و اسمش رو می گذارند ‘بررسی موردی’ و ازت برای حل معضل توصیف شده توی اون راه حل و انشا می خواند, من یکی که آچمز می شم.

درس های عدد و رقمی با واقعیت ها سر و کار دارند. فرضیات و انشا و قصه ی حسین کرد نباید واسه شون سر هم کنی. یا درستند یا غلطند. ربطی به نحوه ی نوشتاری و سلیقه ی استاد و کمک استاد نداره! همینش قشنگه.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

یه دل سیر رقص

Posted by کت بالو on October 10th, 2012
یه چیزایی هست که وقتی مدتی نمی شه انجامشون داد آدم دلش براشون تنگ می شه.
نوشیدن یه لیوان قهوه هر روز صبح و بعد از نهار. نوشیدن یه بطری آبجو بعد از ساعت کاری. دو تا شات تکیلا عصرهای جمعه. کار کردن بی وقفه به مدت ده دوازده ساعت در روز. بعدش غذا پختن و کارهای خونه رو انجام دادن و هنوز انرژی داشتن. یه راه پیمایی و دوی سبک بیست دقیقه ای.
و…رقصیدن اینجوری که آقاهه می رقصه. نگین زشته. نگین رقصش زنونه است. یا اصولا خردادیان صلاحیت داره یا نه. ول کنین اینها رو. یا حداقل برای من هیچکدومش مهم نیست. آقاهه (فرای جنسیت و زیبایی صورت) قشنگ می رقصه و…آی دلم تنگ شده برای اینجور رقصیدن از دل و از جون.
اصولا مگه اصلا چیزی به اسم رقص بی ریخت و زشت هم داریم؟! حرکت بدنه با آهنگ. مطابق با برداشت و توان و سلیقه ی هر کسی. چه فرد آستر باشه و شکیرا. چه جمیله باشه و خردادیان و چه اون کلیپ هموطنان لرمون.
دو تا چیز در دوران حاملگی یاد گرفتم متضاد همدیگه و مکمل همدیگه.
لحظه ای که انرژی داری و می تونی و فرصتش رو داری کاره رو انجامش بده.
اگه نتونستی انجامش بدی و اونجور که خواستی زمان هات رو اختصاص بدی بدنت یاری نکرد یا بختت یاری نکرد آخر دنیا نیست. منعطف بودن شرط زندگیه. بدون اونها هم می شه خوشحال بود و شاد زندگی کرد.
دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

یه چیزایی هست که وقتی مدتی نمی شه انجامشون داد آدم دلش براشون تنگ می شه.

نوشیدن یه لیوان قهوه هر روز صبح و بعد از نهار. نوشیدن یه بطری آبجو بعد از ساعت کاری. دو تا شات تکیلا عصرهای جمعه. صبح زود بیدار شدن. کار کردن بی وقفه به مدت ده دوازده ساعت در روز. بعدش غذا پختن و کارهای خونه رو انجام دادن و هنوز انرژی داشتن. یه راه پیمایی و دوی سبک بیست دقیقه ای.

و…رقصیدن اینجوری که آقاهه می رقصه.  نگین زشته. نگین رقصش زنونه است. یا اصولا خردادیان صلاحیت داره یا نه. ول کنین اینها رو. یا حداقل برای من هیچکدومش مهم نیست. آقاهه (فرای جنسیت و زیبایی صورت) قشنگ می رقصه و…آی دلم تنگ شده برای اینجور رقصیدن از دل و از جون.

اصولا مگه اصلا چیزی به اسم رقص بی ریخت و زشت هم داریم؟! حرکت بدنه با آهنگ. مطابق با برداشت و توان و سلیقه ی هر کسی. چه فرد آستر باشه و شکیرا. چه جمیله باشه و خردادیان و چه اون کلیپ هموطنان لرمون.

دو تا چیز در دوران حاملگی یاد گرفتم متضاد همدیگه و مکمل همدیگه.

لحظه ای که انرژی داری و می تونی و فرصتش رو داری کاره رو انجامش بده.

اگه نتونستی انجامش بدی و اونجور که خواستی زمان هات رو اختصاص بدی, بدنت یاری نکرد یا بختت یاری نکرد, آخر دنیا نیست. منعطف بودن شرط زندگیه. بدون اونها هم می شه خوشحال بود و شاد زندگی کرد.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

اقتصادی, سیاسی, اجتماعی, هنری

Posted by کت بالو on October 4th, 2012

چرا من مطمئن بودم این اتفاق میفته؟

این شونزده نفر، یا شونصد هزار نفر، فرقی‌ نمیکنه, اقتصادِ  ایران رو صادرات نفت می‌چرخه، هر کسی هم میدونه. برابری قیمت  ریال و دلار هم دستِ دولت هست، که با کم و زیاد کردن میزان دلار توی بازار کنترلش میکنه. اگه دلار توی دستش نباشه، نمیتونه کنترلش کنه. راهِ به دست اوردن دلار هم صادرات نفت هست و لا غیر. حالا اگه به دلیلی‌ صادراتِ نفت متوقف بشه، معلوم نیست چی‌ به سر ریال میاد. همین.

حالا این که چرا در کشوری که آدم هاش کاری هستند (نگید نه، به طور متوسط کمتر از باقی‌ِ آدم‌های دنیا کار نمی‌کنیم، طبق اونچه که توی این ینگه دنیای چند فرهنگی‌ میبینم)، سرمایه اولیهٔ هم وجود داره، چشممون باید به دست باقی‌ دولت‌ها باشه که ازمون سرمایهِ ملی مون رو میخرند یا نه، اون بحث جدایی‌ هست که گمونم بعضی‌‌ها به خاطرش رفتند اونجایی که عرب نی‌‌ انداخت. 

راستا حسینی بد نبود این بحران ریال به جایی‌ می‌رسید قبل از این که نفت و باقی‌ منابع بشن دلار (یا بدتر از اون، جنس بنجل) و سر از جای نامعلومی در بیارند. به هر حال چاره‌ای نیست مگر این که اقتصاد یه تغییر بنیادی بکنه، وگرنه دیر یا زود تقش در میاد.

گاسم این شونزده نفر چوب لا چرخ اقتصاد گذاشتند. ببینیم بعد از دستگیریشون چی‌ میشه.

و….هزار میلیارد تومن گردشِ مالی‌ حسابِ فقط یکی‌ از این شونزده نفر بوده؟! بابا ماشالّا؛ حالا یعنی‌ اونوقت سهم زیرمیزی هیچ کس هم نمیرسیده از این پولِ کلان. بابا، ما عمری توی اون مملکت زندگی‌ کردیم. میدونیم دنیا دست کیه. بچه دیروز که نیستیم.

—–

با کمالِ تأسف اعلام می‌کنم Romney در مباحثه دیشب از اوباما بهتر بود. اعتقاد ندارم که جمهوریخواه ها برای امریکا و دنیا از آزادیخواه ها بهتر خواهند بود. ولی‌ انتظارم از اوباما بیشتر بود. طی‌ مباحثه فکر می‌کردم اگه کلینتون بود، شاید بهتر میتونست برگزارش کنه.

—–

خستگی‌ ناشی‌ از حاملگی هنوز ادامه داره. راندمانم شده شصت از صد. خانمهایی که قبلا حامله شدید، آیا تجربه شما مشابه همین بوده؟

رییسم خوش حاله، میگه تازه شدی مثلِ بقیه!!!

—–

جهت حظ قوای سامعه.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار

دلبستگی‌ها

Posted by کت بالو on September 23rd, 2012

همیشه از این که چیز‌هایی‌ که دوست دارم رو از دست بدم می‌ترسیدم. بنا بر این همیشه نگرانشون بودم. یه روزی یه دوستی‌ یه حرفِ خیلی‌ خوبی‌ بهم زد که خیلی‌ وقت‌ها به یاد میارمش. دوستم بهم گفت تا زمانی‌ که داریشون به از دست دادنشون فکر نکن و لذتش و ببر.

بعد از اون، خودم یه قدم جلوتر رفتم و زمانی‌ که دلبستگیهام و از دست دادم فهمیدم اونقدری که نگرانش بودم، ضربه شدید نبود. خصوصاً اگه با منطق میپذیرفتم و خودم رو مشغول خودم و بخش‌های جالب دیگهِ زندگی‌ می‌کردم.

به قولِ اینجایی‌ها “Move On”.

یادم میاد ۵، ۶ ساله بودم که تصمیم گرفتم بزرگ بشم و دیگه برنامه کودک نبینم. یکی‌ دو روز جلوی خودم و گرفتم و برنامه کودک نگاه نکردم. خیلی‌ کارِ سختی بود. مجبور شدم دوباره برنامه کودک ببینم. تا مدتی‌ نگران بودم که زمانی‌ که بزرگ بشم چطور می‌تونم دیگه برنامه کودک رو کنار بذارم.خوب…بزرگ که شدم، حتی دیگه یادم نمیومد تلویزیون چه موقع برنامه کودک می‌گذاره.

حکایت همینه؛ زمانش که برسه، دلبستگی‌ها به اجبار یا به اقتضای گذرِ زمان عوض می‌شند.

داروین یه جملهِ خیلی‌ معروف داره که یکی‌ از پایه‌ها یه مدیریت این دورهِ وانفساست.

“.It is not the strongest species that survive, nor the most intelligent, but the ones most responsive to change”

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امید دیدار

زنان بدون مردان

Posted by کت بالو on September 20th, 2012

موقع کار کردن باید یه صدایی توی گوشم باشه , یا این که باید فیلمی چیزی کنار صفحه باز باشه تا بتونم تمرکزم رو حفظ کنم!!

دارم فیلم زنان بدون مردان شیرین نشاط رو می بینم. یادم می افته که چرا کتاب رو اینقدر دوست داشتم , و بیست سال پیش دو باره و سه باره خوندمش. چیزی که در فیلم با کتاب متفاوته یک سری جزییات داستانه که کمابیش از کتاب به یاد میارم و فیلم کمی متفاوته. اونچه که سال ها پیش زمان خوندن بهش دقت نکرده بودم بستر سیاسی تصویر شده در داستانه , که در فیلم به شکل پررنگ تری متوجهش شدم. یکی از کتاب ها و حالا یکی از فیلم های مورد علاقه ی منه. دیدگاه و موضوع و چگونگی به تصویر کشیدنش بسیار جالب و هنرمندانه است و بسیار زنانه.

خصوصا اگه خانوم هستید , علاقمند به سیر تکامل ورود زنان به جامعه و تحولشون , و تا به حال کتاب رو نخوندید یا فیلم رو ندیده اید,  حتما بهتون توصیه اش می کنم. در این عصر مزخرف تحجر دوباره , که جامعه ی غرب هم تا حدودی گرفتارشه و جامعه ی خاور میانه صد البته بیشتر,  یه یاداوری از این دوران گذر شیرینه و دلچسب.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امیددیدار

پیوست: قبل از دیدن فیلم خوندن کتاب رو توصیه می کنم. به دلیل تم پست مدرن و استعاری و سمبلیک داستان خوندن کتاب بحث رو واضح تر می کنه.

صنعت چاپ و انتشارات کتاب

Posted by کت بالو on September 19th, 2012

بحث کلاس دیروز در مورد گزارش سالانه ی ایندیگو بود و این که چقدر بیزنس کتابفروشی طی چند سال اخیر تغییر کرده و این که ایندیگو برای تطبیق با مدل جدید چکارها کرده, چقدر سریع واکنش نشون داده, و حالا اوضاع مالی شون در چه وضع و حاله, و این که رقبای جدیدشون کدوم شرکت ها هستند.

یه موضوع بدیهی که به ذهن من نرسیده بود این بود که بعد از پدیده ی کتاب الکترونیکی , فروش کتاب هایی که مردم نمی خواستند کسی دستشون ببینه بالا رفت: کتاب های رومانس چرتکی , و کتاب های اروتیک.

یه موضوع جالب دیگه این که سالی که جلد آخر هری پاتر وارد بازار شد ایندیگو دو سری در آمد اعلام کرد. در آمد با در نظر گرفتن فروش هری پاتر و در آمد بدون در نظر گرفتن فروش آخرین جلد هری پاتر!

کسی کتاب پنجاه سایه ی خاکستری یا همون the fifty shades of grey رو خونده؟ یکی از مثال های استادمون در مورد کتاب اروتیکا این بود و پسرهای کلاس خندیدند و گفتند دخترها خجالت نکشند و بگن اگه خوندنش! دو تا از دخترها با شرمندگی دستشون رو بلند کردند.
همکار حامله ی من هم بهم گفته بود  که کتاب خصوصا برای بانوان بسیار اروتیک هست. گفت که اوایل حاملگی اش فکر نمی کرده دیگه هرگز میل جنسی داشته باشه و با این کتاب بسیار تحریک شده!!!! منتها توی فیس بوک خانوم یکی دیگه از همکارهام نوشته بود که از خوندنش پشیمونه و فکر می کنه که این کتاب نهضت زنان رو صد سالی به عقب رونده!

خلاصه که اگه کسی خونده و نظر شخصی داره بگه. بسی کنجکاو هستم که در موردش بدونم. ببینم بعد از مادام بواری روی این کتاب وقت بگذارم یا بی خیالش بشم.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

مبحث مهم حاملگی!!!

Posted by کت بالو on September 18th, 2012

یه مساله ی حاملگی, شب بیدار شدن هاش هست. یه مساله ی دیگه , بیشتر خواب دیدن هاش.
این یکی دو هفته اخیر, اغلب غلت که می زنم از خواب بیدار می شم. در طول شب معمولا یک مرتبه هم گلاب به روتون باید برم دستشویی. علاوه بر اون, به خاطر این که باید تمام مدت به پهلو بخوابم کمرم کمی درد می گیره و گاهی باید پنج تا ده دقیقه ای نشسته به بالش تکیه بدم که کمرم آروم بشه.
بیشتر از قبل خواب می بینم. دیشب خواب اوباما و کمپین انتخاباتی اش رو هم میون مابقی خواب ها دیدم!!! ملت یه شعر خیلی مودبانه براش خوندند و گفتند که تاییدش نمی کنند. طفلی دمغ شد. بعد هم شورش یه عده ای بود که توی خواب من شبیه مسلمون های افراطی بودند.

به هر حال….به نظر میاد هر دوی این پدیده ها به هم مربوط باشه. چون در زمان حاملگی آدم به طور متناوب بیدار می شه (حالا گیریم که مثل من سریع و ایکی ثانیه باز خوابش ببره) خواب رو بیشتر به یاد میاره یا این که خواب های بیشتری رو به یاد میاره.

تنها مشکلش زمانیه که روز بعد, از صبح تا شب , اولش آدم سر کار باشه و بعد سر کلاس..و نوشیدنی های کافیین دار هم نتونه (یا حالا نخواد) که بخوره. حساب بچه دارهای حامله هم که روشنه. خودشون واردند حتما!!

اصولا به نظر میاد یکی از مباحث مهم حاملگی و بچه داری , شب نخوابی است. ناراضی نیستم. یکی از غیر منتظره هایی ست که از موفق پشت سر گذاشتن اش بهم حس رضایت شخصی دست می ده!

تنها بخشی از حاملگی که بد فرم بهم غلبه کرد هشت هفته ی ماه های دوم و سوم بود زمانی که هورمون ها پدرم رو با خستگی و سرگیجه و سردرد و گیجی و حالت تهوع سوزوندند. در دنیا اگه یه حریف قدر باشه همین هورمونه.

و…اگه از جمله آدم هایی هستید که به شدت نگران سالم بودن بچه هستین (از روی خودخواهی یا از روی حس مسوولیت در برابر موجودی که شماها مسوول به وجود اومدنش هستین نه خود از همه جا بی خبرش) با من به شدت همدرد هستید.

همین دیگه. تجربه های سینه به سینه ی دوران بارداری است. اگه روزی روزگاری گذار یه حامله ی دیگه به این وبسایت بیفته.

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

فن اوری زده

Posted by کت بالو on September 17th, 2012

زمانی می فهمی زیادی فن اوری زده شده ای که داری به یه برنامه ی رادیویی در مورد باغبانی گوش می کنی. خانومه تلفن می زنه و می گه ما یه اپل تری داریم که مدتیه دچار مشکل شده و تو تا چند ثانیه ای می مونی انگشت به دهن که اولا اپل تری نبود و اپل تری جی بود. ثانیا اپل تری مال شونصد سال پیشه. اینها تازه یادشون افتاده باهاش مشکل دارند. ثالثا خانومه چرا تری رو اینجوری تلفظ می کنه. لابد لهجه داره. سوال بعدی جریان رو روشن می کنه: اپل تری توی باغچه ی پشت خونه است. دارم فکر می کنم نکنه خاکش مناسب نیست. چطور می تونم مطمین بشم!!!!

و…اینه که می فهمی عجب آدم مزخرفی شده ای بعد از این چند ساله. منظور درخت سیبه. نه تلفن موبایل هوشمند اپل تری!!!!!!!

واقعا که…

دوستتون دارم. خوش بگذره. به امید دیدار

فیلم جنجال بر انگیزِ محمد

Posted by کت بالو on September 14th, 2012

والا من این فیلم احمقانهِ جنجال بر انگیز رو دیدم. تعجبم از اینه که این فیلم که ساختش به شدت شبیهِ فیلم سوپرهای ارزان قیمت هست و جایی‌ هم به اکرانِ رسمی‌ در نیومده، چطور به دولتِ امریکا، یاا اصلا هر ملت و دولتی نسبت داده شده. اصلا، به نظرِ من کاملا معلومه که مونتاژ هست و خیلی‌ غیر حرفه‌ای دست کاری شده.

کلِ جریان کمی‌ بودار هست. رفتارِ لیبیایی‌ها (یاا حالا کسانی که ریختن دمِ سفارتِ امریکا و سفیر رو کشتند) بی‌ منطق و بسیار بچگانه و کلا زشت بوده. عکس‌العمل هیلاری کلینتون جالب بود و به جا، حالا یا صادقانه یا به خاطر منافعشون، و یا به خاطرِ سیاستشون. نمیدونم جریان کشدار تر از اینی که هست بشه یا نه. از جمله، نمیدونم ممکن هست روی انتخاباتِ امریکا اثر بذاره، یا باعثِ تنشِ بیشتر بینِ عرب‌ها و اسرائیل بشه، یا این که همینجا فیصله پیدا میکنه.

تند رو‌ها همه جا تندرو هستند، بی‌ منطق و عجول و (بنابر این) بی‌ سیاست. ازشون سو` استفاده میشه، یا مستقیماً، یا به اسمشون, و یا با تحریک کردنشون.

کنجکاوم بدونم پشتِ پردهِ جریان چی‌ بوده، و بعداً چی‌ میشه.

پیوست 1: کسی میدونه ایران میخواد جنگ بشه یا نه، و اگه آره، چه موقع؟!

پیوست 2: بابتِ خطِ اول، من تا حالا فیلم سوپر ندیده‌ام ها، همینجور حدسی گفتم. یعنی‌ منبابِ مقایسه فقط. به خودم گفتم خواننده‌ها هم که ندیده اند تا حالا، یه چیزی بپرونم، کسی نمی‌فهمه.

دوستتون دارم، خوش بگذره، به امیدِ دیدار